آخرین مطالب

«فقط اَشعار تک بیتی»+سایت سعادت میرقدیم ها یا دانش پیما+استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

«فقط اَشعار تک بیتی»+سایت سعادت میرقدیم ها یا دانش پیما+استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

با دسته گل های زیبا به استقبال روز مادر بروید +عکس
***نسیم معرفت***
به نام خدا

«فقط اَشعار تک بیتی»

در تاریخ 29 تیر 1401 شمسی در «شبکه اجتماعی واتساپ» کانال یا گروهی با نام «فقط اَشعار تک بیتی» ایجاد کردم  که اعضاء محترم می توانستند  اَشعار تک بیتی از شُعَرا  یا  از خود را ارسال نمایند . اشعار تک بیتی که در اینجا ذکر می شود برگرفته از همان کانال یا گروه مورد اشاره است . امید است مورد رضایت الهی و مورد توجه شما خوانندگان و شعر دوستان قرار گیرد . اِن شاءَ الله .   (سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی . 15 مرداد 1401 شمسی)

*1*«فقط اَشعار تک بیتی»+سایت سعادت میرقدیم ها یا دانش پیما+استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+کلیک کنید+http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/82 .

*2*«فقط اَشعار تک بیتی»+سایت حکیم زین العابدین عسکری گیلانی رشتی لَشت نشایی+استاد سید اصغر سعاد ت میرقدیم لاهیجی+کلیک کنید+http://hakim-askari.rozblog.com/post/749 .

*3*«فقط اَشعار تک بیتی»+پایگاه اندیشوران حوزه»+استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+کلیک کنید+http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=20021».

*****************************


رشته ای بر گردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطرخواه اوست

از غلامرضا هشترودی آذربایجانی

**



هزاربار پیاده طواف کعبه کنی
 قبول حق نشود گر دلی بیازاری

از مولوی - دیوان شمس تبریزی

**

آن کس که به شیطان درون سرگرم است
کی راهی راه انبیا خواهد شد

از امام خمینی(ره) :


**

خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست

از سعدی علیه الرحمه

**

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

از سعدی علیه الرحمه

**


بهرام که گور می‌ گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

از  عُمَر خَیّام نیشابوری( غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری)

**

هر  دل  که  در  آن  یاد  خدا   نیست
از تیرگی و وسوسه ها هیچ جدا نیست

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**



شعر را گر حکمت و روشنگری است
شاعری هم شیوه پیغمبری است

از اقبال لاهوری


**

زندگی آب روانی است، روان می گذرد
هر چه تقدیر من و توست، همان می گذرد


**

تیغ تیزی گر به دستت داد چرخ روزگار
هرچه میخواهی ببر اما مَبُر نان کسی

**

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد

از حافظ شیرازی



**

از همه سوی جهان جلوه او می بینم
جلوه اوست جهان کز همه سو می بینم

از  سید محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار



**

همه گویند این جمعه بیا امادرنگی کن
ازاینکه عاشوراشودتکرارمیترسم
(مهدی بقایی)

**

 یاحسین تا با حسین یک نُقطه کم دارد دمی

یاحسین گفتن کجا وباحسین بودن کجا

**


 راز خود با یار خود هرچند بتوانی مگوی

یار را یاری بُوَد از یار یار اندیشه کُن

**


 عصا از راستی هردم به گوش پیر می گوید

دگر در خواب خواهی دید ایام جوانی را

**

آنچه خدا خواست همان میشود
و آنچه دلت خواست نه آن میشود

از علامه سید محمد حسین طباطبایی

**

خوشا آنان که الله یارشان بی
 بحمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنان که دائم درنمازند
بهشت جاودان بازارشان بی


**

در رفاقت مثال بینی باش
می کشد بار چشم را همه عُمر

**

این سیبِ سرخِ اشک خدایا دونیم کن
درگریه مادر و پدرم را شریک کن


**

در زمین کربلا حُر با حسین تشنه لب

هر دو مهمانند اما این کجا و اون کجا

**

نخورد هیچ توانگر غم درویش و فقیر
مگر آنروز که خود مفلس و مضطر گردد

از پروین اعتصامی تبریزی

**

تا لحظه یِ مرگم لبم از نام تو گویاست
یا حضرتِ حیدر  تپشِ سینه ی زهراست

شاعر : حسن لطفی

**

صوفیان در دمی دو عید کنند
عنکبوتان  مگس  قدید  کنند

(از مولوی - دیوان شمس تبریزی)

**

ز نامردان علاج درد خود جُستن بدان ماند
که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقرب ها

از صایب تبریزی

**

دل همان بِه که به هر حرف نیندازد گوش
ور نه درد دل مرغان چمن بسیار است

**

ازبیابان عدم تاسربازاروجود
ازبرای کفنی آمده عریانی چند


**

شکست شیشه دل را مگو صدایی نیست
که این صدا به قیامت بلند خواهد شد

از صایب تبریزی



**

در این سفر که مسیرش پر از پیچ و خم است
کسی بسلامت عبورکندکه حواسش جمع است

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی



**

هر  دل  که  در  آن  یاد  خدا   نیست
از تیرگی و وسوسه ها هیچ جدا نیست

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

«سیاهی شب را از دل و جان دارم دوست»
«چون همرنگ گیسوان افشان یار منست»


**


یک دسته منفعت جو ، با مشتی اهرمن خو
با هم قرار دادند ، بر بی قراری ما

از میرزا محمد فرّخی یزدی از شعرای عصر مشروطیت



**

چو کم شد نور چشمی بار عینک را کشد بینی

زبینی باید آموزی ره همسایه داری را

 

**

در این دریای بی پایان در این طوفان شورافزا
دل افکندیم ،بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها

از حزین لاهیجی


**

برو ای گدای مسکین، درِ خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

شهریار تبریزی


**

نرو ای گدای مسکین تو درِ سرای مولا
که علی زند همیشه در خانه گدا را

**

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهدت اگر زنی در

چو به کعبه رو نیاری نزنی درِ علی را
دهدت دو لُقمه نانی که بُوَد زیادت از سر


**

اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است
اشکِ کباب موجب طغیان آتش است

از صایب تبریزی

**

ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی
در سینه نهان گشتی یا سوی خدا رفتی...


**

خود به جهان در مرا،
      یک دِلَکی بود و بس

ما همه چون یک دلیم،
   قصد ِ شبیخون چراست؟!


نظامی گَنجَوِی


**


ای زبان هم گنج بی پایان تویی
ای زبان هم رنج بی درمان تویی


مثنوی معنوی

**


 گر شبی در منزل جانانه مهمانت کنند

گول نعمت را مخور ، مشغول صاحبخانه شو

رَهِی مُعیّری


**

همنشین آدم بیچاره هم بیچاره است
چشم کور است ، بینی بار عینک می برد

**


 آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند
فاضل نظری


**

هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را

از وحشی بافقی یزدی

**

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کند

از فاضل نظری اراکی (اهل خمین اراک)

**

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشودونگشاید به حکمت این معمارا

از حافظ شیرازی

**
خاموشی بحر است و گفتن همچو جوی
بحر می جوید تو را جو را مجو


شعر از مثنوی

**



زندگی راز برزگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

از سهراب سپهری کاشانی

**
 قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را

محتسب گر مِی خورد،معذور دارد مست را


**

آشکار شود رازهای پنهانی
گرنمانی تودرحجاب نفسانی

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**
چه خوش است رنج و محنت به ره وفا کشیدن             
چه خوش است ناز جانان همه را بجان خریدن

از حبیب الله چایچیان متخلص به حسان

**

حرارتی که ز عشق حسين در دلهاست
برای ظالم هر عصر ، خانمان سوز است

از حبیب الله چایچیان متخلص به حسان

**

الهی جانب من کن نگاهی
مرا بنما به سوی خویش راهی

وحشی بافقی

**

مکن کاری که پا بر سنگت آیو
جهان با این  فراخی  تنگت آیو

از باباطاهر همدانی

**

در این درگه که گَه گَه کَه کُه کُه کَه شود ناگه

به امروزت مَشو غَرّه که از فردا نی ای آگه


**

گهی کهتران، بهتران خواهند شد
گهی بهتران از خران خواهند شد

از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**
زهر ماران مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات
مثنوی معوی


**

عیب کسان منگر و احسان خویش
دیده فرو بر به گریبان خویش

از سعدی علیه الرحمه


**

کو آن که رو به رحمت عام خدا کند؟

عذر گناه خواهد و کسب رضا کند.

مرحوم آیت الله شیخ حسن مظفری

**

قلب روی اندوده نستاننددربازارحشر 

خالصی بایدبرون آیدزان آتش سلیم


**

در کار خویش یا چو فولاد باش یا حدید
بخت بلند از همت بلند می شود پدید

از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

کاری مکن که بحسرت و حیف گرفتار شوی
کاری مکن که از عواقب آن شرمسار شوی

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهبجی

**

گر عاقلی همین نصیحتم ترا کافی است
که بر این چرخ هزار چهره اعتمادی نیست

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیحی

**
به نُطق آدمی بهتر است از دواب
دواب از تو به گر نگویی صواب
سعدی علیه الرحمه


**


گر نور حب حسین به دل و جانت افتد
حالت چنان شودکه زهرحال خوشترست

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**



در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه برزانوی غم است
جن وملک برآدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است 

از مُحتشم کاشانی

**

گر نور حب حسین به دل و جانت افتد
حالت چنان شودکزهمه احوال خوبترشوی

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**
پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است
آهی کشید و گفت که ماه محرم است.

**


 محتشم کاشانی :


گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است


**



یک"یاحسین"تو که میگویی از روی عشق
تیری رها شده به سوی قلب دشمن است

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی


**

هر"یاحسین"که تومیگویی از روی عشق
تیری رها شده به سوی قلب دشمن است

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

معنای حیات و زندگی حسین است حسین
الگوی جهاد و بندگی حسین است حسین



از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**
در بُهت و حیرتم ز حادثه جانسوز کربلا
یک نیم روز بود و این همه اثر در جهان گذاشت

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

هلال ماه محرم زغم کمر خم شد.   
چو دید سید خوبان به کوفه می آید.

**

آنان که دل به دشمن و اجانب سپرده اند
پست فطرتانیند که از راه حق بریده اند

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

گر ببینی ناکسان بالا نشینند عیب نیست

روی دریا کف نشیند، زیر دریا گوهر است....


صائب تبریزی


**

این عشق حسینی که همه جا جاری و ساری است
اجری است که خدا داد به سالار شهیدان

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

این شعر برای صائب تبریزی است :

ناکسی گرازکسی بالا نشیند عیب نیست

روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است

**

دوداگربالا نشیندکسرشآن شعله نیست

جای چشم ابرونگیرد چون که او بالاتراست

صائب تبریزی

**



باتمام وجود درمقابل ستم ایستاد
سرداد و نداد تن به ذلت و خواری

از سیداصغر سعادت میرقدبم لاهیجی

**

الگوی آزادگان جهان اگر خواهی
حسین است ومکتب حسین آری
باتمام وجود درمقابل ستم ایستاد
سرداد و نداد تن به ذلت و خواری

از سیداصغر سعادت میرقدبم لاهیجی


**

رُبَّ لَحدٍ قَدصارَ لَحداً مِراراً

  ضاحِکٌِِ مِن تَزاحُمِ الاَضدادِ

(از اَبُوالْعَلاءِ مَعَرِّی)

یعنی : چه بسا قبری که پی در پی قبرِ شخصِ دیگری شده است و لَحَد یا  روزگار از اجتماع و تزاحمِ اَضداد می خندد و در شگفت است

**

لحد مردگان را به آغوش گرفت
کزین جمع اضداد لحد شد شگفت

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی


**

گر سلیمانی و گر اسکندری
چون اجل آید ز موری کمتری


**

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست؟

از حافظ شیرازی علیه الرحمه

**
دامنت   را نتواند   که   بیالاید
هیچ آلوده،گرت پاک بُوَد گوهر

از پروین اعتصامی تبریزی

**
ما جملگی سر سفره عنایت دوست نشسته ایم
وز هر چه بیگانه و غیر اوست دست شسته ایم

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**



حاصل عمرم سه سخن بیش نیست

خام بُدم ، پخته شدم ، سوختم


از عُمَر خَیّام نیشابوری

**


گر نیاموزی تو پند از روزگار
می چشی ازچرخ رنجی بی شمار

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**


دوصد لعنت بر آن مسؤل نارنج
که مردم میکشند از دست او رنج

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی


**

از ازل،    اسرار حق بودی ،حسین
جان عالم را،تو جان بودی حسین

**

خواهی که ز هیچکس به تو بد نرسد
بدگوی و بدآموز و بداندیش مباش

**

برو  ای گدای مسکین به درِ سرای مهدی

که به دست اوست امروز نگین پادشاهی

**

اگر پند خردمندان به شیرینی نیاموزی

فلک آن پند را روزی به تلخی ات بیاموزد

صائب تبریزی

**

گر نگهدار من آن است که من می دانم

شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

**

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی

هر لحظه به دام دگری پابستی

گفتا؛ شیخا، هر آن‌چه گویی هستم

آیا تو چنان‌که می‌نمایی هستی؟

**

ما چای روضه را سر مجلس گذاشتیم

او طعم روضه را ته مجلس چشید و رفت

**

از ازل،    اسرار حق بودی ،حسین
جان عالم را،تو جان بودی حسین

**

خواهی که ز هیچکس به تو بد نرسد
بدگوی و بدآموز و بداندیش مباش

**

برو  ای گدای مسکین به درِ سرای مهدی

که به دست اوست امروز نگین پادشاهی

**

اگر پند خردمندان به شیرینی نیاموزی

فلک آن پند را روزی به تلخی بیاموزد

صائب تبریزی

**

گر نگهدار من آن است که من می دانم

شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

**

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی

هر لحظه به دام دگری پابستی

گفتا؛ شیخا، هر آن‌چه گویی هستم

آیا تو چنان‌که می‌نمایی هستی؟

**

ما چای روضه را سر مجلس گذاشتیم

او طعم روضه را ته مجلس چشید و رفت

**

چو دیدی یتیمی سر افکنده پیش
مزن بوسه بر چشم فرزند خویش

از بوستان سعدی علیه الرحمه


**

هر کجا چشمه ای بود شیرین
مردم و مرغ و مور گرد آیند

از سعدی علیه الرحمه

**


شرمنده ی لب های تو آب فرات است
کی مثل تو هم تشنه هم سقاست عباس
از رضا رسول زاده

**


عباس که مظهر  جوانمردی و وفاست
در روز جزا گر به فریاد ما رسد بجاست

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**


سایه حق بر سر بنده بود
عاقبت جوینده یابنده بود

از جلال الدین مولوی

**


نازاین دلبرخوش چهره کشیدن دارد
نمک عشق ابالفضل چشیدن دارد

**

کاشف الکرب حسینی و پس از تو هیچکس
بر دل خون حسین بن علی مرهم نشد

از آرش براری

**

جسدم را به سوی خیمه اصغر نبرید
که خجالت زده زان تشنه لب بی شیرم

از حبیب الله چایچیان  تبریزی متخلص به حسان

**

بر باد فنا تا ندهی گَردِ خودی را
هرگز نتوان دید جمال اَحَدی را

از طَهماسُب قُلی خان کَلهُر کرمانشاهی مُتخَلِّص و مشهور به وحدت کرمانشاهی از شاعران عصر قاجاریه و ملَّقب به افصح المتکلمین

**

جهل و غفلت گر شود بر ملتی حاکم بدان
می شود حاکم بر آن ملت شروران و بدان

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

بد مکن که بد بینی هرکه هستی هردینی
پیشه کن آدمیت راکه آدمیت است خودآیینی

از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

قیامت که بازار مینو نهند
منازل به اعمال نیکو دهند

از بوستان سعدی باب نهم

**

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود

از ژاله اصفهانی

**

در ازل من دفتر عشق تو امضا کرده ام
تا که باشم کمترین از عاشقانت یا حسین

**

دراین دنیا که چند روزی من و تو مهلتی داریم
بیاییم قدر هم دانیم و حرمت ها نگهداریم

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**


آنکه عُمری نکند فهمِ حقیقت به یقین
در  ردیف  عَجماوات  و خَریَّت  باشد

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

فرصتی داده اند ترا به دورانی
دفتر عمر مکن سیاه و ظلمانی

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**
مَرد آن است حریف خویشتن باشد
ورنه خوار است اگرچه پیلتَن باشد

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**
ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست
بر عارفان جز خدا هیچ نیست

از بوستان سعدی علیه الرحمه

**
سرزنده  دلی  زکینه  آزاد بُوَد
با مِهر و وفا زمانه  آباد  بُوَد

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**



دنیات نداده ام نه از خواری تست
کونین فدای یک نفس زاری تست

**

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

  از سعدی علیه الرحمه


**

وسوسه در خاطرت گر خَلَجان می کُنَد
یادخدا کن که آن ، وسوسه را می کَنَد

از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی


**

سعدی آن نیست که هرگز ز کَمَندت بگریزد
که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی

از سعدی علیه الرحمه

**

هر که با ناراستان همسنگ شد
در کمی افتاد و عقلش دنگ شد

از جلال الدین رومی معروف به مولوی یا مولانا

**

کشتی مرا چه بیم دریا؟
طوفان ز تو و کرانه از توست

از امیر هُوشنگ اِبتِهاج سمیعی رشتی گیلانی مُتَخلِّص به «سایه»

**


آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

از حافظ علیه الرحمه

**

عِشق شادیست ، عِشق آزادیست
عشق آغاز آدمی زادیست

از امیر هُوشنگ اِبتِهاج سمیعی رشتی گیلانی مُتَخلِّص به «سایه»

**

تفرقه در روح حیوانی بود
نفس واحد روح انسانی بود

از مولوی

**

تمام کارهای ما نمی بودند بیهوده
اگر در کار می بستیم روزی کاردانی را

از پروین اعتصامی تبریزی

**


نادانی و جهل تا که ما را کیش است
بد بختی ما همیشه بیش از پیش است

از فرّخی یزدی

**

بر هر که نظر کنی گرفتار غم است
گویا دل شاد در همه عالم نیست

از فرّخی یزدی

**

هر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه ناممکن بود ممکن شود

از مولانا

**

ما هیچ نیستیم جز سایه ای از خویش
آیین آینه خود را ندیدن است

از قیصر امین پور

**

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند

از حافظ علیه الرحمه


**

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

از حافظ

**

بگذر از خویش اگر عاشق دلباخته ای
که میان تو و او جز تو کسی حایل نیست

از امام خمینی ره

**

دین خدا نیست بجز راه راست
راه که کج شد نه بسوی خداست

از شهریار تبریزی


**

دعوی چه کنی؟ داعیه داران همه رفتند
رو بار سفر بند که یاران همه رفتند

از محمدتقی بهار مشهدی (معروف به «مَلِکُ الشُّعَراء بهار»)

**

دل گواهی دهد که در عالم
غیر از او دلبر و دل آرا نیست

از حبیب الله چایچیان تبریزی متخلص به حِسان

**

من زینبم زکربلا خبر دارم فراوان.
ازقوم پست اشقیا خبر دارم فراوان.
از ظلم به آل مصطفی خبر  دارم فراوان.
ازکودکان بی دفاع  خبر دارم  فراوان.
 از کوفیان  بی وفا خبر  دارم  فراوان.
 از کشته های کریلا خبر دارم فراوان.


**

نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کُن ز سر باد و خیره‌سری را

از ناصر خسرو قُبادِیانی

**

برصفحه دل دو رنگی را رنگ مَزَن
با  خلق  خدا حُقّه  و  نیرنگ  مَزَن

از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی


**

چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را

از ناصر خسرو قُبادِیانی

**

الهی   هیچ   کس   نالان نباشد
اسیر   دست
نا اهلان   نباشد

از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

اگر تو از آموختن‌ سر بتابی
نجوید سر تو همی سَروری را

از ناصر خسرو قُبادِیانی

**

بسوزند چوب درختان بی‌بَر
سزا خود همین است مَر بی‌بَری را

از ناصر خسرو قُبادِیانی

**

بدخواه به چشم عداوت نظرکند
گاهی  نگاه  حسودان  اثر   کند

از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

**


هر که را بر سر نباشد عشق یار
بهر او پالان و افساری بیار

از شیخ بهاء اهل بَعلبَک لُبنان و مزارش در اصفهان


**

گر کسی درد دلی گوید ترا از حال خویش
گوش با درد دل آن عاجز دلریش کن

از شمس الدین محمد جُوِیْنی خراسانی

**

درد  را   گفتی     دوا را    هم بگو

بهر هر دردی دوا هست ای عمو


از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

ماهی چو دهان باز کند بی پروا
سر را به کمند مرگ می اندازد

از شیخ اجل سعدی شیرازی

**


ما مردمانی آزموده  به جنگ و  شهادتیم
ما را به تهدید  و  جنگ آزمودن خطاست

از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی


**

عقل را خوار کند دیده ظاهر بین
روح را  زار کشد مردم تن پرور

از پروین اعتصامی تبریزی

**


چو کفر از کعبه برخیزد / کجاماندمسلمانی؟!


**


اگر پوسیده گردد استخوانم
نگردد مهرت از جانم فراموش

از حافظ علیه الرحمه

**


به جانِ دوست که غم پرده بر شما نَدَرَد
گر اعتماد بر الطافِ کارساز کنید

مراد از کار ساز ، خداوند مُتعال است

شعر از حافظ علیه الرحمه

**

فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها

از علامه طباطبایی

**

با بال شوق ذَرّه به خورشید می رسد
پرواز دل به سوی خدا می برد مرا

از محمد حسن ( بلوک) معیری تهرانی متخلص به رهی و‌معروف به رهی معیری

**



‌مُرغ  دلم  تا که خواست آشیانه کند
بانگ رحیل رسید ‌که پرواز کنید

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی



**

گاه سفر آمد، نه هنگام درنگ است
چاووش می گوید که ما را وقت تنگ است

از حسین آقا مُمتحنی معروف به حمید سبزواری پدر شعر
انقلاب .


**

در وصف تو زبان و قلم اَلکَنَند از بیان
من هرچه گویم از فضل تو ،  از آن برتری

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

زبان و قلم اَلکَن از وصف او
نگنجد همی بحری اندر سَبُو


از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**


بانوان را گرچه عیبی نیست آرایش ولی
چهره از نامحرمان پنهان کردن بهتر است

(زینت از نامحرمان پنهان کردن واجب است)

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای

از مرحوم علی ابوالحسنی تهرانی متخلص به منذر

**

سپیده در سپیده دم طلوع آفتاب بین
که سیل نور می کَند ریشه شام تار را

از مرحومه سرور اعظم باکوچی معروف به سپیده کاشانی

**

دعای ما نثارتان دلاوران عصر ما
که استقامت از شما رسیده کوهسار را

از مرحومه سرور اعظم باکوچی معروف به سپیده کاشانی مدفون در بهشت زهرا



**

هر که باشی هر چه باشی عاقبت مرگ است و مرگ
صاحب صد نوچه باشی عاقبت مرگ است و مرگ

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی



**


تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتن‌داری مرا

از اَوحَدُالدّین مُحمّد بن مُحمد اَنوری معروف به انوری اَبِیوَرْدی شیرازی

**


قَد صَرَفتُ العُمرَ فِی قیل وَ قالَ
یا نَدیمی قُم ، فَقَد ضاقَ المَجالَ

عُمرم در قیل و قال و بحث ها گذشت

ای ندیم و همنشینِ من برخیز که وقت و فرصت و مَجال تنگ است

از بَهاءُالدّین محمد بن حسین عامِلی معروف به شیخ بهایی



**



دل که خالی باشد از مهر بتان
لتهٔ حیض به خون آغشته دان

از بهاءُالدّین محمد بن حسین عامِلی معروف به شیخ بهایی

**

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

از حافظ علیه الرحمه

**


نشنو از نی کآن نوای بینواست
بشنو از دل کآن حریم کبریاست
نی بسوزد تل خاکستر شود
دل بسوزد خانه دلبر شود


از امام خمینی  ره



🖋️ این شعر حضرت امام خمینی «ره» که در تعریض به شعر مشهور مولوی (مولانا) است که در آغازین دفتر اول مثنوی آمده است اگر چه جالب است ولی  به پایه ی بیان محتوایی که مولانا به آن پرداخته نمی رسد . مولوی از تمثیل به نی در پی بیان درد فراق است نه نوای بینوا !!  مقصود مولانا بیان فراق و جدایی از  مرحله ای است که در آنجا بودیم  شبیه آنچه که در شعر معروف آمده است که : مُرغ باغ ملکوتم نِیَم از عالم خاک  _ چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم  . بحث از فراق یکی از مَباحِث مهم عرفانی و معرفتی است . این فراق همان فراقی است که در مباحث عرفانی ؛ عُرَفا به آن اشاره دارند . ما جدا شده از اصل خود هستیم و به سوی آن اصل باید برگردیم و همه بشریت اعم از کافر و‌ مؤمن مبتلا به فراق هستند لکن کافر به معنای عام خود که کفر اصطلاحی و غیر آن را شامل است درد فراق را به جهت حجاب های ظلمانی و کَثَرات و  پرداختن به امور دُنیوی و شَهَوی احساسِ آگاهانه از آن ندارد لکن کسی که کمی صفای باطن داشته باشد این فراق را احساس می کند و اگر درد فراق  تشدید شود چه بسا سالک  زود  قالب تُهی کند و به لقاءالله بپیوندد !!

نقد از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی



**
 
مرا حلوا هوس کردست حلوا
میفکن وعده حلوا به فردا

از جلال الدّین مولوی



**


تا مست رُخِ یار نگردی
از سِرّ درون هیچ خبردار نگردی

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی


**


چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟
دردم تو می‌فرستی، درمانم از که باشد؟

از رُکن الدین اوحدی اصفهانی مراغه ای

رکن‌ُالدّین اَوحَدی اصفهانی مراغه‌ای  از عارفان و شاعران پارسی‌گوی ایران در قرن هشتم هجری و اهل مراغه است . اوحدالدین بن حسین اصفهانی در سال حدود ۶۷۳ ه‍.ق در مراغه به دنیا آمد. چون تولد و وفات وی در مراغه بود لذا به مراغه‌ای نیز شهرت یافت . ابتدا تخلّص شعریش صافی بود و سپس به سبب ارادتی که به پیر و عارف مشهور ، ابوحامد اوحدالدّین کرمانی پیدا کرد، تخلص اَوحدی را برای خود  برگزید .

**


پی حرف حق باش و بنما تلاش
دهن بین وخوش بین بهر چیز نباش

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی


**

هر جنایت که بشر می کند از سیم و زر است
کاش از روز ازل درهم و دینار نبود

از فرّخی یزدی

**

ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک

از سعدی علیه الرحمه

**

حریص و جهان سوز و سرکش مباش
ز خاک آفریدندت آتش مباش

از سعدی علیه الرحمه

**

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه

از جلال الدین بلخی خراسانی یا ملای رومی(مراد روم غربی است که همان قونیه ترکیه است نه روم شرقی یا بیزانس) . این شاعر پرآوازه معروف به مولوی یا مولانا یا‌ملای رومی است . مولوی اصالتا از اهل بلخ بوده و بلخ هم یکی از دیار خراسان قدیم بوده  که اکنون جزو کشور افغانستان است .

**

هرکه با من همره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه شد


از علی اسفندیاری معروف به‌ نیما یوشیج پدر شعر نو پارسی و بنیانگذار شعر نوین . یوش از توابع شهرستان نور از استان مازندران است

**



نازپروردگانی که‌ موج دریا ندیده اند
در مُشکلات و حوادث چو‌ ماران خزیده اند

(در مُشکلات و حوادث چو‌ مارها خزیده اند)

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی



**

یعنی آن کس را که نبود عشق یار
بهر او پالان و افساری بیار

از شیخ بهاء

**

هر که را در دل نباشد عشق یار
بهر او پالان و افساری بیار

از شیخ بهاء

**


نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم

از سعدی علیه الرحمه

**

علم رسمی سر به سر قیل است و قال
نه از او کیفیتی حاصل، نه حال

از شیخ بهاء


🖋️ فراگرفتن علم رسمی در هر عصر و زمان مثل ریاضیات و هندسه و فقه و اصول و فلسفه و کلام و تفسیر  و غیره چه بسا لازم و واجب باشد و از این جهت جای اشکال نیست ولی اگر کسی فقط اکتفاء به علم آموزی و آگاهی بکند و‌متخصص و یا آگاه در رشته های مختلف علمی باشد بدون اینکه حال معنوی و تعالی روحی و باطنی داشته باشد آن وقت است که این علوم حجاب های ظلمانی و تاریک می شوند که استاد ما مرحوم آیت الله صالحی مازندرانی می فرمود اگر پنجاه سال کتاب ها را ورق بزنی و بخوانی بدون اینکه سیر معنوی و معرفتی داشته باشی تازه می شوی باسواد یعنی با سیاهی !!! سواد یعنی سیاهی و اسود یعنی سیاه و به قول شیخ بهاء قیل و قال است و نه از او کیفیتی حاصل و نه حال . علم توحید هم اگر برای منیت و خودنمایی باشد فایده ای به انسان نمی بخشد و حجاب می‌گردد چه حجابی ! . علم سیاست هم اگر خدا ترسی در آن نباشد می شود ظلمت و تهمت و افترا و دغل بازی  کما اینکه برخی از افراد که خودشان را آگاه به مسایل سیاسی تلقی می کنند چه بسا مشاهده شده و می شود که جز دروغ پراکنی و تهمت و افترا و‌  و خودنمایی و چاپلوسی و مانند آن  کاری ندارند و در واقع در خط شیطان لعین هستند نه خط خدا و پیامبر ص و اهل بیت علیهم السلام.  
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و‌ ما رستگار

🖋️سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

علم نَبوَد غیر علم عاشقی
مابقی تَلبیس ابلیس شقی

از شیخ بهاء

**

نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت یادگار

از سعدی علیه الرحمه


نام نیک دیگران ضایع مکن
تا  بماند نام نیکت  برقرار

**

هر که را بر سر نباشد عشق یار
بهر او پالان و افساری بیار

از شیخ بهاء اهل بعلبک لبنان و مزارش در اصفهان

**

گر کسی درد دلی گوید ترا از حال خویش
گوش با درد دل آن عاجز دلریش کن

از شمس الدین محمد جُوِیْنی خراسانی

**


درد  را   گفتی     دوا را    هم بگو

بهر هر دردی دوا هست ای عمو


از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

ماهی چو دهان باز کند بی پروا
سر را به کمند مرگ می اندازد

از شیخ اجل سعدی شیرازی


**


ما مردمانی آزموده  به جنگ و  شهادتیم
ما را به تهدید  و  جنگ آزمودن خطاست

از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

عقل را خوار کند دیده ظاهر بین
روح را  زار کشد مردم تن پرور

از پروین اعتصامی تبریزی

**

اگر پوسیده گردد استخوانم
نگردد مهرت از جانم فراموش

از حافظ علیه الرحمه

**


به جانِ دوست که غم پرده بر شما نَدَرَد
گر اعتماد بر الطافِ کارساز کنید

مراد از کار ساز خداوند متعال است

شعر از حافظ علیه الرحمه

**

فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها

از علامه طباطبایی

**

با بال شوق ذره به خورشید می رسد
پرواز دل به سوی خدا می برد مرا

از محمد حسن ( بلوک) معیری تهرانی متخلص به رهی و‌معروف به رهی معیری

**


‌مرغ  دلم  تا که خواست آشیانه کند
بانگ رحیل رسید ‌که پرواز کنید

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

گاه سفر آمد، نه هنگام درنگ است
چاووش می گوید که ما را وقت تنگ است

از حسین آقا ممتحنی معروف به حمید سبزواری  پدر شعر انقلاب

**

در وصف تو زبان و قلم الکنند از بیان
من هرچه گویم از فضل تو  از آن برتری

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**


اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای

از مرحوم علی اَبُوالحَسنی تهرانی متخلص به مُنذِر

**

سپیده در سپیده دم طلوع آفتاب بین
که سیل نور می کَند ریشه شام تار را

از مرحومه سرور اعظم باکوچی معروف به سپیده کاشانی

**

دعای ما نثارتان دلاوران عصر ما
که استقامت از شما رسیده کوهسار را

از مرحومه سَروَر اعظم باکوچی معروف به سپیده کاشانی مدفون در بهشت زهرا

**

هر که باشی هر چه باشی عاقبت مرگ است و مرگ
صاحب صد نوچه باشی عاقبت مرگ است و مرگ

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**


تا بُوَد در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بُوَد ممکن که باشد خویشتن‌داری مرا

از اَوحدالدین محمد بن محمد انوری معروف به انوری اَبیوَرْدی شیرازی

**


دل که خالی باشد از مهر بتان
لَتّهٔ حیضِ به خون آغشته دان

از بهاءالدین محمد بن حسین عامِلی معروف به شیخ بهایی

**


منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

از حافظ علیه الرحمه

**

نشنو از نی کآن نوای بینواست
بشنو از دل کآن حریم کبریاست
نی بسوزد تل خاکستر شود
دل بسوزد خانه دلبر شود


از امام خمینی  ره



🖋️ این شعر حضرت امام خمینی ره که در تعریض به شعر مشهور مولوی است که در آغازین دفتر اول مثنوی آمده است اگر چه جالب است ولی  به پایه ی بیان محتوایی که مولانا به آن پرداخته نمی رسد . مولوی از تمثیل به نی در پی بیان درد فراق است نه نوای بینوا .  مقصود مولانا بیان فراق و جدایی از  مرحله ای است که در آنجا بودیم  شبیه آنچه که در شعر معروف آمده است که : مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک  _ چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم  .بحث از فراق یکی از مباحث مهم عرفانی است . این فراق همان فراقی است که در مباحث عرفانی ؛ عرفا به آن اشاره دارند . ما جدا شده از اصل خود هستیم و به سوی آن اصل باید برگردیم و همه بشریت اعم از کافر و‌مومن مبتلا به فراق هستند لکن کافر به معنای عام خود که کفر اصطلاحی و غیر آن را شامل است درد فراق را به جهت حجاب های ظلمانی و کثرات و  پرداختن به امور دنیوی و شهوی احساس آگاهانه از آن ندارد لکن کسی که کمی صفای باطن داشته باشد این فراق را احساس می کند و اگر درد فراق  تشدید شود چه بسا سالک  زود  قالب تهی کند و به لقاءالله بپیوندد !!

نقد از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی


**
 
مرا حلوا هوس کردست حلوا
میفکن وعده حلوا به فردا

از جلال الدین مولوی

**

تا مستِ رخ یار نگردی
از سر درون هیچ خبردار نگردی

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

چون من سر تو دارم سامانم از که باشد؟
دردم تو می‌فرستی، درمانم از که باشد؟

از رکن الدین اوحدی اصفهانی مراغه ای

رکن‌الدین اوحدی اصفهانی مراغه‌ای  از عارفان و شاعران پارسی‌گوی ایران در قرن هشتم هجری و اهل مراغه است . اوحدالدین بن حسین اصفهانی در سال حدود ۶۷۳ ه‍.ق در مراغه به دنیا آمد. چون تولد و وفات وی در مراغه بود لذا به مراغه‌ای نیز شهرت یافت . ابتدا تخلص شعریش صافی بود و سپس به سبب ارادتی که به پیر و عارف مشهور ، ابوحامد اوحدالدین کرمانی پیدا کرد، تخلص اوحدی را برای خود  برگزید .

**

پی حرف حق باش و بنما تلاش
دهن بین وخوش بین بهر چیز نباش

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

هر جنایت که بشر می کند از سیم و زر است
کاش از روز ازل درهم و دینار نبود

از فرخی یزدی

**

ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک

از سعدی علیه الرحمه

**

حریص و جهان سوز و سرکش مباش
ز خاک آفریدندت آتش مباش

از سعدی علیه الرحمه

**

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه

از جلال الدین بلخی خراسانی یا ملای رومی(مراد روم غربی است که همان قونیه ترکیه است نه روم شرقی یا بیزانس) . این شاعر پرآوازه معروف به مولوی یا مولانا یا‌ملای رومی است . مولوی اصالتا از اهل بلخ بوده و بلخ هم یکی از دیار خراسان قدیم بوده  که اکنون جزو کشور افغانستان است .

**

هرکه با من همره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه شد


از علی اسفندیاری معروف به‌ نیما یوشیج پدر شعر نو پارسی و بنیانگذار شعر نوین . یوش از توابع شهرستان نور از استان مازندران است

**

نازپروردگانی که‌ موج دریا ندیده اند
در مشکلات و حوادث چو‌ ماران خزیده اند

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

یعنی آن کس را که نبود عشق یار
بهر او پالان و افساری بیار

از شیخ بهاء

**
هر که را در دل نباشد عشق یار
بهر او پالان و افساری بیار

از شیخ بهاء

**


علم رسمی سر به سر قیل است و قال
نه از او کیفیتی حاصل، نه حال

از شیخ بهاء


🖋️ فراگرفتن علم رسمی در هر عصر و زمان مثل ریاضیات و هندسه و فقه و اصول و فلسفه و کلام و تفسیر  و غیره چه بسا لازم و واجب باشد و از این جهت جای اشکال نیست ولی اگر کسی فقط اکتفاء به علم آموزی و آگاهی بکند و‌متخصص و یا آگاه در رشته های مختلف علمی باشد بدون اینکه حال معنوی و تعالی روحی و باطنی داشته باشد آن وقت است که این علوم حجاب های ظلمانی و تاریک می شوند که استاد ما مرحوم آیت الله صالحی مازندرانی می فرمود اگر پنجاه سال کتاب ها را ورق بزنی و بخوانی بدون اینکه سیر معنوی و معرفتی داشته باشی تازه می شوی باسواد یعنی با سیاهی !!! سواد یعنی سیاهی و اسود یعنی سیاه و به قول شیخ بهاء قیل و قال است و نه از او کیفیتی حاصل و نه حال . علم توحید هم اگر برای منیت و خودنمایی باشد فایده ای به انسان نمی بخشد و حجاب می‌گردد چه حجابی ! . علم سیاست هم اگر خدا ترسی در آن نباشد می شود ظلمت و تهمت و افترا و دغل بازی  کما اینکه برخی از افراد که خودشان را آگاه به مسایل سیاسی تلقی می کنند چه بسا مشاهده شده و می شود که جز دروغ پراکنی و تهمت و افترا و‌  و خودنمایی و چاپلوسی و مانند آن  کاری ندارند و در واقع در خط شیطان لعین هستند نه خط خدا و پیامبر ص و اهل بیت علیهم السلام.  
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و‌ ما رستگار

🖋️سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

دل به کف غصّه نباید سپرد
اوّل و آخر همه خواهیم مرد

از ایرج‌ میرزای تبریزی از شاعران عصر مشروطه

**

آیا که داد تسلیت خاطر حسین
چون دید نعش اکبر در خون تنیده را

از ایرج میرزا  از شاعران عصر مشروطه

**


آرزو دارم که گر گل نیستم، خاری نباشم
باربردار ار ز دوشی نیستم، باری نباشم

از مرحوم حجت الاسلام شیخ جعفر شمس لنگرودی

**

در پیش رخ تو ماه را تاب کجاست
عشاق تو را به دیده در خواب کجاست

از افضلُ الدّین بَدیل بن علی شِروانی تبریزی  متخلص و معروف به  خاقانی

**


گفتی که به دلشکستگان نزدیکم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست

از ابوسعیدابوالخیر میهنی خراسانی

**

عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی

از قیصر امین پور گتوندی شوشتری خوزستانی

**

عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم
اکنون که پیدا کرده ام ، بنشین تماشایت کنم

از فریدون مشیری تهرانی

**

ای که عمرت شصت یا هفتاد یا هشتاد است
گول شیطان را مخور برگرد که او شیاد است

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

کبوتر پشت بام است
اگر غفلت کنی کارت تمام است

**

در هم شکسته ای دل چون آبگینه ام
گویی که سد سکندر شکسته ای


از محمد باقر خلیل کاشی  که از شاعران عصر شاه سلیمان صفوی بود . او شعر زیادی دارد و دیوان شعرش حاوی چهارده  یا چهار هزار بیت است .

یا  از محمد باقر خرده کاشی است که مهارت در خط نستعلیق داشت و در شعر توانا بود و شعر هم می گفت و در شعر ،  شاگرد محتشم کاشانی بود . ضمنا خرده یکی از توابع کاشان است . او دیوان شعر و ساقی نامه دارد .

**

هر که نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار



از ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودَکی و مشهور به استاد شاعران . نخستین شاعر مشهور پارسی‌سرای ایرانی در دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری و استاد شاعران این سده در ایران است.
او در روستایی به‌نام بَنُج رودک (پنجکنت در تاجیکستان امروزی) در ناحیهٔ رودک در نزدیکی نَخشَب و سمرقند به دنیا آمد. رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسی‌گوی و پدر شعر پارسی می‌دانند به این دلیل که تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشته‌است .

**

درسحرگاهان خروس اندرخروش
حیف باشد ابن آدم درخموش

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

{ابوالیقظان یعنی خروس}


**

در دریا تو چگونه به کف آری که همی
به لب جوی چو اطفال هراسان باشی

از حکیم سنایی غزنوی

ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی یا حکیم سنایی . او در سال 473 هجری قمری در غزنی از شهرهای خراسان بزرگ آن روز و افغانستان امروزی به دنیا آمد


**


بخوان که نغمه صبحت چقدر صفا دارد
صدای خوش خوشخوانم چه چهچه ها دارد

از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی


**

از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی بغیر محبت روا نبود

از سید محمدحسین بهجت تبریزی  مُتخَلِّص به شهریار

**

گر بر تو زمانه یک دمی سخت گرفت
 دندان بجگر گذار و لبخند بزن

از فرخی یزدی از شاعران عصر مشروطه

**

خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست

از  شیخ اجل سعدی شیرازی

**

تا نسوزد برنیاید بوی عود
پخته داند کاین سخن با خام نیست

از سعدی علیه الرحمه

**


بخوان که نغمه صبحت چقدر صفا دارد
ببین که طایر خوشخوانم چه چهچه ها دارد

از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**


چون از ازل نصیبه ما عشق یار بود
در عاشقی مگو که مرا اختیار بود

از اسیری لاهیجی

شمس‌الدین‌ محمد بن‌ یحیی‌ بن‌ علی‌ گیلانی لاهیجی نوربخشی (سال تولد نامعلوم، درگذشته به سال ۹۱۲ هجری قمری) متخلص به «اسیری‌» و «فدایی» و مشهور به «اسیری لاهیجی» عارف‌، شاعر و از مشایخ‌ سلسلهٔ نوربخشیه‌ است
شمس‌الدین محمد بن یحیی بن علی لاهیجی نوربخشی معروف به شمس‌الدین محمد لاهیجی و متخلص به فدایی یا اسیری از اعاظم و افاضل عرفای قرن نهم هجری بود.

**

هر دم جمال تازه نماید به عاشقان
زان رو که جلوه های رخش بیشمار بود

از اسیری لاهیجی

**

می کوش که پامال جهالت نشوی
سرگشته وادی ضلالت نشوی

از فرخی یزدی از شعراء عصر مشروطه

**

سعدیا چون بت شکستی خود مباش
خود پرستی کمتر از اصنام نیست

از سعدی علیه الرحمه

**

باد صبح و خاک شیراز آتشیست
هر که را در وی گرفت آرام نیست

از سعدی علیه الرحمه

**

چو کاری بی فضول من بر آید
مرا در وی سخن گفتن نشاید

از سعدی علیه الرحمه

**

مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم

از سعدی علیه الرحمه

**

مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم  ترسم که مغز  استخوان سوزد


**

ای وجودی که وجودم ز وجودت بوجود آمده است
جان به قربان وجودی که وجودم ز وجودش بوجود آمده است

از نعمت الله سیادت مُقدَّم

**

 ای دل تو چرا ازاین جهان بی خبری
دایم بجهان درطلب سیم و زری
سرمایه تو در این جهان یک کَفَن است
آن هم بگمانم ببری یا نبری

اي خواجه در اين جهان چرا بي خبري      روزان و شبان در طلب سيم و زری 

سرمايه تو از اين جهان يك كفن است      آن هم به گمان است بري يا نبري

از پوریای ولی خوارزمی معروف به پهلوان محمود خوارزمی مدفون در شهر خوی


**



کام هر جوینده‌ای را آخریست
عارفان را منتهای کام نیست

از سعدی علیه الرحمه


**

آنان که ز گفتار حقیقت دورند
با بی خردان عصر خویش محشورند

**


هر که را خوابگه آخر به دو مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

از حافظ علیه الرحمه

**

حقیقت سرایی است آراسته
هوی و هوس گرد برخاسته

از سعدی علیه الرحمه

**

 دلت از روشنی جانت شود روشن
زانکه این هر دو قرینند بیکدیگر

از پروین اعتصامی تبریزی

**

سفر آن نیست که از مصر به بغداد روی
رفتن از جان سوی جانان سفر مردان است

از مرحوم فیض کاشانی


**

رسم و ره آزادی یا پیشه نباید کرد
یا آنکه ز جانبازی اندیشه نباید کرد

از فرخی یزدی از شاعران عصر مشروطه


**

بِسمِ اللهِ القادِرِ المُتَعال

 

انحراف و نفاق مُقتدا صدر

 

شعر

 

🌏  شعری در باره مقتدی صدر که در سال ۹۶ سرودم وقتی که این مردک با بن سلمان ملاقات کرده بود :


رسوا شود هر که در او غش باشد
در شام و عراق و یا  مراکش باشد
بی پرده بگو سعادتا  کاین مردک
در قول و عمل   همره داعش باشد

🖋️سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی



**

به مال و مقام و جمالت مناز
که دنیا عبور است و دار مَجاز

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

نفس از درون و دیو ز بیرون زَنَد رَهَم
از مکر این دو رهزن پر حیله چون رَهَم


از جامی اهل تربت جام (خراسان رَضَوی کنونی)

نورالدّین عبد الرّحمن بن نظام الدین احمد بن محمد جامی  معروف و‌متخلص به جامی و ملقب به خاتم الشعرا،  ادیب نام‌دار فارسی‌زبانِ ایرانیِ قرن  نهم قمری است. وی با الهام گرفتن از گلستان سعدی یکی از مهم‌ترین کتاب‌های خود یعنی بهارستان را به رشتهٔ تحریر در آورد . جامی  در سال ۸۱۷ هجری قمری در خرجرد جام از توابع خراسان مُتولِّد شد . (
خَرگِرد (با نام مُعَرَّب خَرجِرد از روستاهای قدیمی و مهم شهرستان خواف واقع در استان خراسان رضوی ایران است . در مُعجَمُ البُلدان آمده است که : خَرجرد ، نام ناحیتی بوده است در قُرب بوشنج هرات به افغانستان کنونی .  وی بعدها همراه پدرش به سمرقند و هرات رفت و در آن دیار به کسب علم و ادب پرداخت. سپس به سیر و سلوک مشغول و از بزرگان طریقت شد. او نزد سلطان حسین میرزا بایقرا و وزیر فاضل او امیر علیشیر نوایی تقربی خاص داشت. او در محرم ۸۹۸ هجری قمری وفات کرد و در هرات با احترام فراوان به خاک سپرده شد. از جامی بیش از چهل اثر  گرانبها به جای مانده است

**


یاران دو اسبه عازم ملک یقین شدند
تا کی عنان عقل به دست گمان دهم

از جامی اهل تُربَتِ جام

**

یارب ز قناعتم توانگر گردان

 و ز نور یقین دلم مُنوَّر گردان

اسبابِ مَنِ سوخته سرگردان  

 بی منّت مخلوق مُیسّر گردان

 از پوریای ولی خوارزمی معروف به پهلوان محمود خوارزمی مدفون در شهر خُوی صاحب کتاب «کَنزُالحَقایِق»

**

جانور فربه شود لیک از علف
آدمی فربه ز عز است و شرف

از جلال الدین مولوی (مولانا)

**

ای زبان هم گنجِ بی‌پایان تویی
ای زبان هم رَنجِ بی‌دَرمان تویی

هم صَفیر و خُدعۀ مُرغان تویی
هم اَنیسِ وَحشتِ هِجْران تویی

از جلال الدین مولوی (مولانا)

**

از پرتو حُسنَت شده تابان همه عالم
وز روی تو روشن همه کون و مکان ها

از اسیری لاهیجی


شمس‌الدین‌ محمد بن‌ یحیی‌ بن‌ علی‌ گیلانی لاهیجی نوربخشی (سال تولد نامعلوم، درگذشته به سال ۹۱۲ هجری قمری) متخلص به «اسیری‌» و «فدایی» و مشهور به «اسیری لاهیجی» عارف‌، شاعر و از مشایخ‌ سلسلهٔ نوربخشیه‌ است
شمس‌الدین محمد بن یحیی بن علی لاهیجی نوربخشی معروف به شمس‌الدین محمد لاهیجی و متخلص به فدایی یا اسیری از اعاظم و افاضل عرفای قرن نهم هجری بود.


**

کی حسن رخت شرح دهد نطق،کماهی (*)
در وصف جمال تو لال است زبان ها

*آنگونه که شایسته و سزاوار است

از اسیری لاهیجی


**

دانم که دلم به مهر تو خرسندست
اندازه مهر تو ندانم چندست
رخسار تو دلگشا و لب دلبندست
گفتار خوش تو روح را پیوندست

از فَرُّخی سیستانی


ابوالحسن علی بن جُولُوغ سیستانی معروف به فَرُّخی سیستانی از شاعران نامدار پارسی‌گوی سدهٔ پنجم هجری قمری است که در سبک خراسانی شعر می‌سرود. سروده‌های او به ستایش شاهان و برانگیختن سلطان به عدل و بخشش اختصاص دارد.  وی علاوه بر تسلط بر شعر و ادب در موسیقی نیز مهارت داشت و بدین وسیله توانست به دربار ابوالمظفر شاه چغانیان و سپس به دربار سلطان محمود غزنوی راه یابد و منزلتی والا بدست آورد. فرخی را یکی از بهترین قصیده‌سرایان ایرانی می‌دانند تا جایی که گفته‌اند سخن سهل و ممتنع در عربی خاص ابوفراس حمدانی و در فارسی خاص فرخی است. سهل و ممتنع  به سخنی می‌گویند که سرودن آن در ظاهر آسان می‌نماید اما نظیر آن گفتن مشکل باشد همانند اشعار و نثر سعدی علیه الرحمه که سهل و ممتنع است .

**

جز لُطف حق که سایه فکنده‌ست بر سرم
در این کویر سوخته ، یاری نیافتم

از مُشفِق کاشانی

عباس کی‌منش مشهور به مشفق کاشانی . وی در جوانی از دوستان نزدیک سهراب سپهری کاشانی بود و به گفته خود وی سهراب را نخستین بار با شعر گفتن و سرودن آشنا کرد .

**

آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی‌تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم

از محمد حسن بیوک معیری تهرانی متخلص و معروف به رهی معیری

**

چشم بگشا که جلوه دلدار
در تجلی است از در و دیوار

از عطار نیشابوری


**

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است

از حافظ شیرازی عَلَیهِ الرَّحمَه

**

مثل عکس رُخِ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست

از فاضل نظری اهل خمین از استان مرکزی

**

دیبای دل فریب، فریبای نازنین‌
 
دنیا از آن توست، تو از آن کیستی؟

از مُحسِن حسن زاده لَیلَه کُوهی لنگرودی گیلانی


**

هرکه رفت از دیده داغی بر دل ما تازه‌کرد
در زمین نرم نقش پا نمایان می‌شود

از بیدل دِهلَوِی

اَبُوالمَعانِی میرزا عبدالقادِر بیدل دِهلَوِی مُتخلِّص و معروف به  بیدل  فرزند «میرزا عبدالخالق» در سال ۱۰۵۴هـ. ق در ساحل جنوبی رودخانه گنگ در شهر عظیم آباد پتنه در ایالت بهار هندوستان به دنیا آمد و در آنجا رشد کرد و تربیت یافت . او شاعر پارسی‌گوی است که از ترکان جغتایی برلاس یا ارلاس بدخشان افغانستان بود . وی بیشتر عمر خود را در شاه جهان‌آباد دهلی در کشور هند زندگی کرد .  وی اصالتا از ترکان جغتایی بود. بیدل در بیشتر علوم حکمی تبحر داشت و با طریقهٔ صوفیه نیز آشنا بود. او ابتدا «رمزی» تخلص می‌کرد تا این که بنا به گفتهٔ یکی از شاگردانش هنگام مطالعهٔ گلستان سعدی از مصراع «بیدل از بی نشان چه جوید باز» به وجد آمد و تَخلُّص خود را به «بیدل» تغییر داد. علاوه بر دیوان اشعار، آثاری در نثر دارد . وی در تاریخ چهارم صفر ۱۱۳۳ هجری قمری در دهلی درگذشت.

**

زنده‌ام بی تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن

از فاضل نظری اهل خمین از استان مرکزی

**


در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می‌کردم
«عشق» اما خبر از گوشه محراب گرفت

از فاضل نظری اهل خمین

**

دیده  باطن  اگر  بینا شود
سرهستی نزد تو پیدا شود

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**


طول زمان هوای تو از سر بَدَر نَبُرد
که اصلی بُوَد محبّت وَ الأَصلُ لایَزُول


**

بی لُطف خدا کار به سامان نرسد
بارش  به کویرها و  بیابان نرسد
خود را منگر به قدرت  حق بنگر
بی اِذن  خدا کار  به پایان نرسد

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

دلم به کوی تو رفت و مُقیم شد آنجا
وزان مقام به جایی دگر نخواهد شد

از سَلمان ساوَجِی(ساوه ای)
 
خواجه جَمالُ الدِّین سَلمان ابن خواجه عَلاءُالدِّین محمد مشهور به سلمان ساوَجِی(ساوه ای) در دههٔ اول قرن هشتم هجری در ساوه مُتولِّد شد و در دوازدهم صفر ۷۷۸ هجری قمری در زادگاه خود درگذشت و در روستای کله دشت  از توابع بخش نوبران در نزدیکی ساوه به خاک سپرده شد

**

یا رب ز تو دل به هر که بستم توبه
بی یاد تو هر کجا نشستم توبه

صد بار شکستم و ببستم توبه
زین توبه که صد بار شکستم توبه

از پوریای وَلِی خوارزمی معروف به پهلوان محمود خوارزمی مدفون در شهر خُوی صاحب کتاب «کَنزُالحَقایِق»

**


قابيليان بر قامت شب مي تنيدند
هابيليان بوي قيامت مي شنيدند

از علی مُعَلِّمی دامغانی


**

کاش می شد قلب ها آباد بود
کینه و غم ها به دست باد بود


از نیما یوشیج

نیمایوشیج در سال ۱۲۷۶ خورشیدی در روستای یوش از توابع بخش بَلَدَه شهرستان نور ، به‌دنیا آمد .


**

کاش تا دل میگرفت و میشکست
دوست می آمد کنارش می نشست   

   از نیما یوشیج

**

گاهی که مَنطقت ندهد پاسخت به دِل
باید نشست و دید ، چه تقدیر میشود  ...

از قَیصَر امین پور  اهل گُتوَند از توابع شهرستان شوشتر از استان خوزستان

**

فواید و مضرات استخوان برای سگ ها | مربی سگ

***نسیم معرفت***

گر سگی ز دست صاحب خویش استخوانی خُورَد ز بهر شُکر و سپاس سَر و دُمی ز خویش بجنباند .  تو که از بنی آدمی کمتر از چنین سگی مباش  . سپاسگزار خدایی باش که هر چیز لایقت بود به تو عنایت نمود . سعدی عَلیهِ الرَّحمَه فرمود : از دست و زبان که برآید کز عهده شُکرش بدر آید . بنده همان بِه که ز تقصیر خویش عُذر به درگاه خدای آوَرَد  وَرنَه سزاوار خداوندیش کس نتواند که بجای آورد .


** از استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

حافظ شیرازی علیه الرحمه

**


تیمارکار خویش تو خودخور ، که دیگران
هــرگز بـرای جُرم تو تاوان نمی‌دهند.

از پروین اعتصامی تبریزی

**

چون شوی دُور از حضور اولیا
در حقیقت گشته ای دُور از خدا

از جلال الدّین مولوی (مولانا)

**


بدین پنج روزه اقامت مناز
به اندیشه تدبیر رفتن بساز

از شیخ اجل سعدی شیرازی «علیه الرحمه»


**

قیامت که بازار مینو نهند
مَنازِل به اعمال نیکو دهند

از بوستان سعدی باب نهم در باب توبه و راه صواب

**
کرم کن که فردا که دیوان نهند
منازل به مقدار احسان دهند

بوستان سعدی باب اول در باب عدل و تدبیر و رای


**

ویرانه دلی دان که مَحبّت نپذیرد
آباد خرابی که عِمارت نپذیرد

از عبدالرزاق لاهیجی معروف به فیّاض لاهیجی (مدفون در حرم حضرت معصومه نزدیکی های قبر شهید مفتح)

ملاعبدالرزاق علیّ بن حسین لاهیجی متخلص و‌ معروف به فیّاض  از متکلمان مسلمان و شیعه است که صاحب تألیفاتی چون گوهر مراد و سرمایه ایمان و شوارق الالهام می باشد . او داماد صدرالمتالهین ملاصدرا است و لقب فیاض را ملاصدرا به او داده است . محل دفن مرحوم ملاعبدالرزاق لاهیجی جلوى حُجره‌اى که اکنون شهید دکتر مفتح در آن مدفون است -ده قدم به سوى داخل صحن حرم  می باشد  . البته قبلا بر سر قبرش سنگى نصب بود ولى متاسفانه اکنون که سنگ‌هاى قبور را در پى یکسان‌سازى صحن از بین برده‌اند ، هیچ آثارى از آن باقى نمى باشد

**

ذوقی ندهد دل که غم عشق ندارد
پژمرده چو شد غنچه طراوت نپذیرد

از ملاعبدالرزاق لاهیجی معروف به فیّاض لاهیجی

**

زیر هر رنج است گنجی معتبر
خار دیدی چشم بگشا گل نگر

احتمالا از مولوی


**

به نزد آنکه جانش در تَجَلَی است
همه عالم کتاب حق تَعالَی است

از حکیم شیخ محمود شبستری تبریزی آذربایجانی صاحب کتاب گرانسنگ "گلشن راز"

**

با حُبّ حسین به کوی جانان برسیم
از خود برهیم به جمع مستان برسیم

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

مُلک دنیا تن پرستان را حلال
ما غلام ملک عشق بی زوال

از جلال الدین مولوی (ملای رومی)

**

چون سلاح و جهل جمع آید بهم
گشت فرعونی جهانسوز از ستم

از جلال الدین مولوی (مولانا)

**

کیست مولا آنکه آزادت کند
بند  رقیت ز  پایت  برکند

از جلال الدین مولوی(مولانا)

**

دل بیارامد  بگفتار  صواب
آنچنانکه تشنه آرامد به آب

از جلال الدین مولوی(ملای رومی یا مولانا)

**

هر چیز که دل بدان گراید
گر جهد کنی بدستت آید

احتمالا از نظامی گنجوی

**


یک جهان بر هم زدم کز جمله بگزیدم ترا
من چه میکردم به عالم گر نمیدیدم ترا
با همه مشکل پسندی های طبع نازکم
حیرتی دارم که چون آسان پسندیدم ترا

از حکیم فیّاض لاهیجی

**


ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد

از حَزین لاهیجی

محمدعلی بن ابوطالب متخلص به حَزین و معروف به شیخ علی حزین ، شاعر، عارف و دانشمند ایرانی در سال ۱۱۰۳ قمری در اصفهان زاده شد. او از تبار زاهدی‌ها و نوادگان شیخ زاهد گیلانی است. حزین لاهیجی در سال ۱۱۴۶ق به هند رفت و در سال ۱۱۸۱ق در حدود هفتاد و هشت سالگی در شهر بنارس هند درگذشت و در همانجا دفن شد. حزین لاهیجی از ترس نادرشاه به هندوستان رفت و تا پایان عمر در هند زندگی کرد. سکونت محمدعلی حزین لاهیجی در نوزده سال آخر زندگی خود در بنارس که تحت حکومت نواب‌های شیعه بود، از رویدادهای مهم در حیات فرهنگی، مذهبی و ادبی این شهر است. آرامگاه او - که مدفن خلیل علی ابراهیم خان نیز در جوار آن است - در بنارس و در محله فاطمیان زیارتگاه مهمی است که زوار آن، علاوه بر شیعیان، سایر مسلمانان نیز هستند. حضور حزین و درسهای او در ترویج و اشاعه تشیع در آن سامان نقش بسیار مهمی داشت.

**

کسیکه روی تو دید و نشست با تو دمی
تو خود بگو که دگر بی رخ تو چون باشد

از اهلی شیرازی

**

عرق که بر رخ آن ماه پاره می ریزد
بر آفتاب تو گویی ستاره می ریزد

**

به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را
تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی

از سعدی علیه الرحمه

**


بزیورها بیارایند مردم خوب رویان را
تو سیمین تن چنین خوبی که زیورها بیارایی


**

از بس که غم به سینه ی من بسته راه را
دیگر مجال آمد و شد نیست آه را

از محمد فرخی یزدی از شعراء عصر مشروطه

**

از بس که غم به روی غم و درد روی درد
راه برون شدن ز دلم نیست آه را


**

فُرصتِ دیدنِ گل آه که بسیار کم است
و آرزوی دلِ مرغانِ چمن بسیار است

از وحشی بافقی

**


گل طراوت دارد اما گو به بلبل خوش ترا
کاب و رنگ صبحگاهش چاشت زایل

از وحشی بافقی

**

رو به گورستان دمی خاموش نشین
آن سخن گویان خاموش را ببین

از باباطاهر همدانی

**

ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندرین یک میم غرق است

از حکیم شیخ محمود شبستری تبریزی صاحب گلشن راز

**

دلم گرفته شد از جور خویشتن بر خویش
در انتظار نسیم گره گشای توام

از ملا محسن فیض کاشانی


**

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا و شمع آفتاب کجا

از حافظ شیرازی علیه الرحمه

**

هر آنکس را دروغگویی بود خوی
شود نزد همه مردم سیه روی

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

گر بدانی در عقب ها چیستت
فرصت خاریدن سر نیستت

از مرحوم مُلّااحمد نراقی کاشانی

**

دلی کز معرفت نور و ضیا یافت
به هر چیزی که دید اول خدا دید

از حکیم شیخ محمود شبستری تبریزی


**

یار ناپیدای من یک روز پیدا می شود
قطره هم آخر یه روزی وصل دریا می شود

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

هر که از دیدار برخوردار شد
این جهان در چشم او مردار شد

از جلال الدین مولوی


**

طفل عشقم چه کنم جز سخن عشق ندانم
به جز از عشق ندانم نکنم هیچ بیانی

از حکیم مُحِی الدّین مهدی الهی قُمشَه ای اصفهانی معروف به الهی قمشه ای (قمشه همان شهرضای فعلی است)

**

بیا ای راحت جانم که جان را بر تو افشانم
زمانی با تو بنشینم ز دل این جوش بنشانم

از اَوحَدُالدّین محمد اَنوَرِی اَبیوَردِی . اَبیوَرد از مناطق و شهرهای قدیمی و کُهَن در شمال خراسان است


**

مرو  به خانه ارباب بی مروت دهر
که گنج عافیتت در سرای خویشتن است

از حافظ شیرازی علیه الرحمه

**

مانع خویشند جملهٔ کافران
از شعاع جوهر پیغامبران

از جلال الدین مولوی (مولانا)

**

پس بهر دوری ولیی قایمست
تا قیامت آزمایش دایمست

از جلال الدین مولوی (مولانا)

**

تو کز فعل و زبانت فتنه و آشوب می خیزد
به شیطان چون کنی لعنت که خود بدتر ز شیطانی

**
حَذَر کن ز آه مظلومان که گر در خرمنت افتد
چنان سوزد که با صد بحر هم خاموش نتوانی

**


تن به دود چراغ و بیخوابی
ننهادی، هنر کجا یابی؟

از رکن الدین اوحدی مراغه ای


**

ز من عاشقی باید آموختن
که هر گز نمی نالم از سوختن

احتمالا از سعدی علیه الرحمه

**

هر که اول بیند او پایان کار
اندر آخر او نگردد شرمسار

از جلال الدین مولوی (مولانا)

**




سنگ انداز  نگون بَخت سوی ما سنگ انداخت
سنگی از غیب رسیدوچه نگون بختش ساخت

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی




**

اندر سر ما خیال عشق است
هر روز که باد در فزون باد

از حافظ علیه الرحمه


**

دهند انسان کامل را مقامی
که عرش و‌کرسی و لوح و قلم نیست


**


گر بُوَد در ماتمی صد نوحه‌گر
آهِ صاحب درد  آید  کارگر

از عَطّار نیشابوری


@@@###


گر بُوَد در ماتمی صد نوحه گر
آه ، صاحب درد را باشد اثر



@@@###

گر بُوَد در ماتمی صد نوحه گر

آهِ صاحب درد را باشد  اثر

**

نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی
گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی

از شهریار تبریزی

@@@###

دانم ای ناله در آن دل ز چه تاثیر نکردی
رَخنه در سنگ مُحال است تو تقصیر نکردی

**

با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم کن قرینیا

از رُودکی سَمَرقندی


**

باروَر  گردد  خِرَدها   در   سفر
رو سفر کن تا شوی  اهل  نظر

پُخته گردد   آدمی  اندر  سفر
رو سفر کن تا شوی صاحب نظر

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**
گر تو خواهی عزّت و شَأن و وقار
گام  بگذار  در طریق  اُستوار


از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی


**


چو گل بیدار شو از فرش خواب ، آهسته آهسته
 چو نرگس ، دیده بگشا از حجاب ، آهسته آهسته

از حکیم ابوالفتح لاهیجی گیلانی

**

اَلصَّلا ، ای عاشقان از خون وضو باید کنید
سرخ رو ، بر درگه معشوق ، روباید کنید

از شیخ محمد رضا ناصرالاسلام لاهیجی(خایف لاهیجی)


**


دردم از حد بگذشت و جگرم خون بگرفت
چون طبیب دل مایی ز که جوییم دوا

از جَهانْ‌مَلِک خاتون شیرازی


**

هر گل که دمیده از گل ما
خونی است چکیده از دل ما

از آذر بیگدلی اصفهانی


**


چه سرنوشت غم‌ انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود

از حسین مُنزَوِی زنجانی


**

در ره کعبهٔ وصل تو ز پا ننشینیم
گرچه در پا شکند خار مغیلان ما

از عُبَید زاکانی قزوینی ‌که ریشه اصلی خاندان او از عرب بنی خفاجه بود که به ایران مهاجرت کرده بودند.

**

بشوی اوراق اگر همدرسِ مایی
که عِلمِ عشق در دفتر نباشد

از حافظ شیرازی علیه الرحمه

**

طُفَیل هستی عشقند آدمی و پَرِی
ارادتی بنما تا سعادتی ببری

از حافظ علیه الرحمه


**

طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
نَعُوذُبِالله اگر ره به مقصدی نبری

از حافظ شیرازی  علیه الرحمه

**

بر توسن اراده ی خود ، کس سوار نیست
در دست اختیار ،عنان گسسته است

از کَلیم همدانی  کاشانی . او در همدان متولد شد و مدتی هم در کاشان زندگی نمود


**

هر کسی را به نیک و بد یک چند
در جهان نوبتی و دورانیست

از مسعود سَعد سلمان همدانی لاهُوری

**

در مملکت چو غُرّش شیران گذشت و رفت
این عَوعَو سگان شما نیز بگذرد


از سیف الدین فرغانی


مولانا سیفُ‌الدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی از شعرا و مشایخ قرن هفتم و هشتم هجری قمری بود، وی اصالتا از فرغانه‌ی ماوراءالنهر بود که در دورهٔ سلطهٔ ایلخانان و مغولان در آسیای صغیر می‌زیست. وی در حالی که نزدیک به هشتاد سال داشت در سال ۷۴۹ هجری و در یکی از خانقاه‌های آقسرا وفات یافت . آقسرا یکی از استان های کشور ترکیه است .


**

صبح شد برخیز و برزن دامن خرگاه را
تاز سر بیرون کنیم این خفتن بیگاه را

از نشاط اصفهانی
 
سیّدعبدالوهاب نشاطِ اصفهانی  ملقب به معتمدالدوله از سیاستمداران، شاعران و هواداران مکتب بازگشت ادبی و از خوشنویسان صاحب نام در خطوط شکسته، نستعلیق و تعلیق سده سیزدهم هجری قمری ایران بوده‌است. از او به‌عنوان نخستین وزیر امور خارجهٔ ایران نیز نام می‌برند. پدربزرگ او عبدالوهاب، حکومت اصفهان را به‌عهده داشت . نشاط علاوه بر زبان مادری، زبان‌های عربی و ترکی را فراگرفت و در خوش‌نویسی سرآمد زمان خود شد.

**

غم دنیا چرا بر دل گذاری
ندارد کار  دنیا  اعتباری

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی


**

عدّه ای پَی خِدمتند و  فداکارند
عده ای هم چپاولگرند و جفاکارند

با  که  گویم  این  دردِ  جانکاه را
بانک ها  در نظام  ما  ربا خوارند

جای بس تاسف است و بس خجلت
عده ای   ناخَلَف ها    زمامدارند

بارالها   تو   رهبرم   سلامت دار
تا که دین و آیین دین  بپادارند


شعر از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی


**

خوشا با تو راه پیمودن
باب گفت وشنود بگشودن

اى خوشا با تو در هواى وصال
رهِ دل عاشقانه پیمودن

از عبدالعلی ادیب برومند

عبدالعلی ادیب برومند در بیست و یکم خرداد ۱۳۰۳ در گز از شهرستان بُرخوار استان اصفهان به دنیا آمد . او از اعضا مهم
جبهه ملی ایران و از مخالفین نظام جمهوری اسلامی بود . فعالیت جبهه ملی ایران به جهت افکار انحرافی گردانندگان آن و‌مخالفت صریح و آگاهانه و معاندانه  این جبهه با لایحه قصاص در سال ۱۳۶۰ شمسی  ممنوع شد و امام خمینی ره به جهت انحرافات واضح  این جبهه ،  حکم به ارتداد جبهه ملی داد و فعالیت شان از همان زمان ممنوع گردید . ادیب برومند  ۹۲ سال عمر نمود !! .

**

سنگ و گِل را کُنَد از یُمنِ نظر لعل و عقیق
هر که قدرِ نفسِ بادِ یمانی دانست

از حافظ علیه الرحمه

**

 بلند مرتبـــــه شاهــــی ز  صــــدر زین افــتاد
اگــر غلـــــط نکـنــــم ، عـــــرش بر زمـــین افتاد

از مقبل کاشانی (مقبل اصفهانی)

**

ای که جز انکارت اندر کار صاحبکار نیست
گر، به چشم عقل بینی هرگزت انکار نیست

از عُمّان سامانی


میرزا نوراﷲ بن میرزا عبداﷲ بن عبدالوهاب چهارمحالی اصفهانی ملقب به تاج الشعراء مشهور به عمان سامانی از شاعران معروف شهر سامان از توابع شهرستان شهرکرد استان چهارمحال و بختیاری می باشد


**

اگر به دار کشند و کشند "دهقان" را
رها نمی کند آن زلف چون چلیپا را

از دهقان سامانی

**

از زبانِ سوسنِ آزاده‌ام آمد به گوش
کاندر این دیرِ کهن، کارِ سبکباران خوش است

از حافظ علیه الرحمه

**

در دین عشق هرگز، جز رسم پاکبازی
دینی توان گرفتن؟ رسمی توان نهادن ؟

از بابا افضل کاشانی

**

سمع و بصر و زبان و دستم، همه اوست
من نیستم و هستیِ هستم همه اوست

این هستی موهوم، خیالی است صریح
زین هستی موهوم چو رستم، همه اوست

از بابا افضل کاشانی

**

سپهر و زمین بستهٔ بند اوست
جهان ایستاده به پیوند اوست

از اسدی طُوسی (توسی)

**

مرا جز سخن ساختن کار نیست
سخن هست لیکن خریدار نیست

از اسدی طوسی (توسی)

**

من از آندم که بعشق تو گرفتار شدم
طعنه  و  نیشِ خلایق  خریدار  شدم

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

نان دَهی از بَهرِ حَق، نانَت دَهَند
جان دَهی از بَهرِ حَق، جانَت دَهَند

از جلال الدین مولوی (مولانا)

**

تو چون کرکس، به مشتی استخوان دلبستگی داری
بنــــازم هــــمت والای بـاز و بی نیازیها

از رحیم مُعینی کرمانشاهی

**

یک قصّه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

از حافظ علیه الرحمه

**

یارب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهم ده

از خواجه عبدالله انصاری (پیر هرات)

**

یارب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهم ده

در راه خود اول ز خودم بیخود کن
بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده

از خواجه عبدالله انصاری

**

دلِ من در هوسِ روی تو ای مونسِ جان
 خاک راهی ست که در دستِ نسیم افتادست

از حافظ شیرازی علیه الرحمه

**

سوز دلم ز گریه فزون شد عبث مگوی
که آبست چاره خانهٔ آتش گرفته را

از قَآنی

میرزا حبیب الله شیرازی متخلص و‌ مشهور به قَاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شعرای نامدار عهد قاجار است .


**

جان بی‌تو به پیکرم بود تنگ
سر بی‌تو به گردنم بود بار

از قآنی

میرزا حبیب الله شیرازی متخلص و‌ مشهور به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شعرای نامدار عهد قاجار است .

**
گدای کوی تو از هشت خُلد مستغنیست
اسیرِ عشقِ تو از هر دو عالم آزادست

از حافظ علیه الرحمه


**
محل حادثه است، این جهان، درو آرام
مکن که مکمن ضغیم، نه جای آرام است

از سَلمان ساوَجِی(ساوه ای)

**

اهل جهادیم و شهادت افتخار ماست
ذلت نمی پذیریم و عزت شعار ماست

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**

حافظِ گمشده را با غمت ای یارِ عزیز
اتحادیست که در عهد قدیم افتادست

از حافظ علیه الرحمه


خلاصه معنای بیت :

 ای خدا و ای یار عزیز  ، حافظ گمشده و سرگشته ،  از  عهد قدیم و روز ازل و از  وقتی ‌که سرنوشتش در ازل رقم خورد ، غم عشق تو را  با خود و در دل دارد  و از این جهت اختیاری ندارد و این تو بودی که او را به درد فراق و غم عشق و سرگشتگی  مبتلا کردی . حافظ علیه الرحمه در جای دیگر از دیوانش به این نکته اشاره دارد آنجا که فرمود :

در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

**

چشم حق بین بجز از حق نتواند دیدن
باطل اندر نظر مردمِ باطل بین است

از شمس مغربی

مُلّا محمد شیرین مغربی تبریزی معروف به شیرین یا ملامحمد شیرین و مشهور به شمس مغربی از شاعران نیمه دوم قرن هشتم هجری قمری است

**

ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی

از عراقی

شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر متخلص و مشهور  به عراقی،  از عارفان و شاعران نامی و  بلندآوازهٔ ایرانی در اوایل قرن هفتم هجری قمری در دهی در اطراف همدان به دنیا آمد.

**

ز دو دیده خون فشانم ، ز غمت شب جدایی
به امید آن که شاید تو به چشم من درآیی


**

حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواست
احرام طوف کعبۀ دل بی وضو  ببست

از حافظ علیه الرحمه

**

زندهٔ جاوید کیست کشتهٔ شمشیر دوست
دل که مرا در برست به که به زنجیر دوست

از قآنی شیرازی

میرزا حبیب الله شیرازی مُتخلِّص و‌ مشهور به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شعرای نامدار عهد قاجار است .

**

این پنج روز عمر گرامی عزیز دار
با دوستان بهل که به صدق‌ و صفا رود

از قاآنی شیرازی

**

هر دوست که با دوست ندارد سر پیمان
میباید از او رشتهٔ پیوند گسستن

از قاآنی شیرازی

**

هیچ دانی کزچه باشدعزت آزادگان؟
از سرخوان لئیمان دست کوته کردنست

از ابن یمین فریومدی یا فرومدی

اِبن یَمین  با نام کامل فخرالدین محمود بن یمین‌الدین طغرایی مستوفی بیهقی فَریُومَدی خراسانی، شاعر و بزرگ‌ترین قطعه‌سرای ایرانی بود که بخش اعظم زندگانی وی در روستای فرومد (واقع در استان سمنان و از حوالی شاهرود که سابقا از توابع خراسان بود) سپری شد.


**

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم            
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

از رَهِی مُعَیّری

**

قطع پیوند ز زُلف تو مُحال است محال
عمرها شد که به این سلسله محرم شده ایم

از نجیب کاشانی

**

عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند؟
همچو بر خرمن گل قطره باران بهاری

از سعدی علیه الرحمه

**

تن آسوده چه داند که دل خسته چه باشد
من گرفتار کمندم تو چه دانی که سواری

از سعدی علیه الرحمه

**

عشق دريايی کرانه نا پديد
کی توان کردن شنا ای هوشمند

از رابِعَه بَلخی

**

به عقل نازی حکیم تا کی به فکرت این ره نمی‌شود طی
به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا

از مُشتاق اصفهانی

میر سید علی، مُتخلِّص و‌مشهور به مشتاق اصفهانی  از سادات حسینی اصفهان است. وی از شاعران عصر نادر شاه افشار است . او به سبک عراقی شعر می‌سرود. مُشتاق اصفهانی  هم‌دورهٔ آذر بیگدلی و هاتف اصفهانی بود. او در سال ۱۱۶۹ یا ۱۱۷۰ هجری قمری، در اصفهان درگذشت و در گورستان تخت پولاد اصفهان به خاک سپرده‌شد.

**

عُمر چون آب روان از من و تو می‌گذرد
رو غنیمت شمر این عُمر که بی خود نرود

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**


*درخشان ترین ستاره فرهنگ فارسی


حافظ بدون شک ، درخشانترین ستاره‌ی فرهنگ فارسی است - شعر فارسی، - در طول این چندین قرن تا امروز نداریم هیچ شاعری را که به قدر حافظ، در اعماق و زوایای جامعه‌ی ما و ذهن و دل ملت ما نفوذ کرده باشد و حضور داشته باشد. شاعرِ همه‌ی قرنهاست و همه‌ی قشرهاست. از عرفای بیخود از خودِ مجذوبِ جلوه‌های الهی، تا ادیبان و شاعران خوش‌ذوق، تا رندان بیسر و پا و تا مردان و زنان معمولی جامعه‌ی ما، هر کدام در حافظ سخن دل خود را یافتند و به زبان او، شرح حال و وصف حال خود را سرودند. شاعری که دیوان او تا امروز هم، پرفروشترین کتاب و پرنشرترین کتاب، بعد از قرآن است و دیوان او در همه جای این کشور و در بسیاری از خانه‌ها - یا بیشتر خانه‌ها - با قداست و حرمت، در کنار کتاب الهی گذاشته شده است. شاعری که لفظ و معنا را و قالب و محتوا را با هم به اوج رسانده و در هر مقوله‌ای که سخن رانده، زبده‌ترین و موجزترین و شیرینترین را گفته است .

حضرت آیت الله العُظمی امام خامنه ای


**

به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست

از حافظ علیه الرحمه


**

ما در پیاله عکس رُخ یار دیده‌ایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما

از حافظ علیه الرحمه

**

تا یک ورق از کلیله در گوشم شد
 سیصد ورق از شفا فراموشم شد

از جلال الدین همایی اصفهانی

**

نقد صوفی نه همین صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

از حافظ علیه الرحمه

**

ز شهر دوست می‌آیم پیام عشق بر لب‌ها
به تلقینی کنم آزاد طفلان را ز مکتب‌ها

از نظیری نیشابوری

**

رفت عُرفی ز پی عقل و به جایی نرسید
گر چه صد مرحله ی کون و مکان در پیش است

از عُرفی شیرازی

**


دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

از سعدی علیه الرحمه


**

روز خوش در زندگی هرگز نصیب ما نشد
عمر در ماتم بسر بردیم چون شمع مزار

از غَنِی کشمیری


**

سعی بهر راحت همسایگان کردن خوش است
بشنود گوش از برای خواب چشم،افسانه ها

از غنی کشمیری

**

در شب زلف تو خواب خوش نصیبم کی شود؟
خار می روید به پهلویم به سان شانه ها

از غنی کشمیری

**
در خلوتِ خود ، نامه ی اعمال گشایید
گر نیست عمل، زمره عشاق درآیید

از میرزاکریم رشتی

**

مرغ پر کنده ام و قدرت پروازم نیست
بلبل یخ زده ام قدرت آوازم نیست

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

**
هر روزِ خدا ، بر دَرِ میخانه بیایید

تا مَست شوید ،ساقی و ساغَر بستایید


از میرزاکریم رشتی

**


لال شوم ، کور شوم  ، کر شوم

 لیک محال است که من خر شوم

از سید اشرف الدین حسینی گیلانی قزوینی مشهور به "نسیم شمال"

**

منم آن مرغ که بر بام تو بنشستم و حال
در هوای تو دگر نیست به سر پروازم

از دکتر عَبدُالحُسَین جَلالِیان مُتخلِّص به “جلالی”

**

 در عرض اشتیاق چه حاجت به حرف و صوت؟
باشد چو خامه گریه ی من ، گفت و گوی من

از غنی کشمیری

**

آخر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست

از حافظ علیه الرحمه

**


به این دنیا نبندید دل،که دل بستن به این دنیا حماقت در نهایت هست

که باید دل ببندی تو به چیزی  که بسوی بی نهایت هست.

از جواد مرادی طیولا


**


در فراقت مَنِ دلداده چو شمع آب شدم
جان به لب آمدودر هِجر تو بی تاب شدم


از سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**


به از روی زیباست آواز خوش

که آن حظّ نفس است و این قوتِ روح

از سعدی علیه الرحمه

**

علّتِ عاشق ز علّت‌ها جُداست
عشق اُصطُرلاب اَسرار خداست

از جلال الدّین محمد مولوی بلخی (مولانا)


**

بی‌خبر بودند از حال درون
اَستَعِیذُ اللهَ  مِمّا   يَفْتَرُونَ

از جلال الدّین محمد مولوی بلخی (مولانا)


**

هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکست

از شهرام محمدی مُتخلِّص به آذَرَخش

**

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما
ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما

از جلال الدّین محمّد بلخی مولوی(مولانا)
 
مولانا جَلال‌ُالدّین مُحمَّد بَلخی مشهور به مولوی شاعر بزرگ قرن هفتم هجری قمری

**

زندگی موسیقی گنجشک هاست
زندگی باغ تماشای خداست

از شهرام محمدی مُتخلِّص به آذَرَخش

**

زندگی یعنی همین پروازها
صبح ها، لبخندها، آوازها

از شهرام محمدی مُتخلِّص به آذَرَخش


**

دلا اگر همه بیداد دیدی از مردم
غمین مباش که دادار دادخواهت بس

از شهریار

 (سید محمّد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار)

**

خضر می باید که تا نوشد زآب زندگی
نیست آب زندگی شایان هر خوک و سگی

از آیت الله محمد حسین غروی اصفهانی معروف به کمپانی

**


گر نور خدا در دل تو جاگیرد
کارت بجز از زمین تا ثریا گیرد

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی


یعنی :  اگر نور خدا و نور ایمان در دل تو جاگیر و مستقر گردد  کار تو علاوه بر زمین  تا ثریا سر و سامان پیدا می کند . گره کارت هر جا باشد خداوند یک جوری سامان می دهد .


**


آن کیست که بستۀ بند تو نیست
یا آنکه اسیر کمند تو نیست

از مرحوم آیت الله محمد حسین غروی اصفهانی کمپانی مُتخلِّص و مشهور به "مُفتَقِر"

**


گر نور خدا در دل تو جاگیرد
کارت بجز از ثرا تا ثریّا گیرد

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

یعنی : اگر نور خدا و نور ایمان در دل تو جاگیر و مستقر گردد  کار تو علاوه بر زمین  تا ثریا سر و سامان پیدا می کند . گره کارت هر جا باشد خداوند یک جوری سامان می دهد .

**

طبع افسرده و دل مرده و تن آزرده
بار الها برسانم به مسیحانفسی

از مرحوم آیت الله علامه محمد حسین غَرَوِی کُمپانی اصفهانی مُتخلِّص و معروف به "مُفتَقِر"

**

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

از حافظ علیه الرحمه

**

از این رَباط دو در چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست

از حافظ علیه الرحمه

**

چو بر عشق است و بس بنیان و بیخ و پایهٔ هستی
جدال و جنگ و جر و بحث و جوی و جر نمی‌خواهم

از مرحوم  علّامه علی اکبر دهخدا

**

به جز دیدار آن یار پری پیکر نمی‌خواهم
هوایی غیر عشق روی او در سرم نمی‌خواهم

از علّامه علی اکبر دهخدا


**


مرا مردن برای حق بسی شیرین تر از شهد است
به باطل لیک خاری خرد بر پیکر نمی‌خواهم

از علّامه علی اکبر دهخدا

**

رُخَش تا کرده در دل جِلوه از مِهر
به خوبی، آفتاب خاورستم

از بابا طاهر همدانی

**

اگر درد دلم واجم به کوهان
دگر در کوهساران گل نرویی

از بابا طاهر همدانی

**

بنمای رهی،که ره نماینده تویی
بگشای دری،که درگشاینده تویی
زنگار غمان گرفت دور دل من
بزدای،که زنگ دل زداینده تویی

از خواجه عبدالله انصاری هَرَوِی (هراتی) یا پیر هَرات


**

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست

از حافظ علیه الرحمه

**

گر بخواهی به حکم یک فرمان
گره هفت چرخ بگشایی

از اَوحَدُالدّین محمد بن محمد اَنوَرِی اَبیوَردِی خراسانی


**

دل به تو دادم و دهم جان نیز
انوری را دگر چه فرمایی



از اَوحَدُالدّین محمد بن محمد اَنوَرِی اَبیوَردِی خراسانی


**


چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

از حافظ علیه الرحمه

**

بيرون ز ما و من باش، آزاد چون حسن باش
در راه وصل دلدار، قم ايها المزمل

از علامه حسن حسن زاده آملی

**

افسوس که عُمر در بَطالت بُگذشت
با بار گُنه ، بدون طاعَت بُگذشت

فردا که به صحنه‌ی‌ مُجازات رَوَم
گویند که هنگامِ نَدامت بُگذشت


از حضرت امام خمینی «ره» بُنیانگذار جمهوری اسلامی ایران

**


مزن از ناامیدی دَم که آن طفل دبستانی
شود دانشورِ کامل ولی آهسته آهسته

از علامه حسن حسن زاده آمُلی مازندرانی

**

اينك نه وقت خواب است، كاين خواب تو حجاب است
از نَيل فيض دادار ، قُمْ أَيُّهَا الْمُزَّمِّل

از علامه حسن حسن زاده آمُلی مازندرانی

**

سخن دارم ز اُستادم نخواهد رفت از یادم
که گفتا حَل شود مُشکِل ولی آهسته آهسته

از علامه حسن حسن زاده آمُلی مازندرانی

**



از دست دیده و دل کارم شده است مُشکِل
آن میکشد به صحرا این سوی اِنزِوایم

از علامه حسن حسن زاده آمُلی مازندرانی

**

رُوحُ القُدُس دمادم چون مِهر مى فروزد
جانرا بدار سُويش يابى جهانِ جان را

 
از علامه حسن حسن زاده آمُلی مازندرانی

**

هرچه بُد مِحنَت ایّام، زَبَدبود و بَرفت
هرچه باقیست همه مِنحَتِ یزدان آمد

از علامه حسن حسن زاده آمُلی مازندرانی

**

حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری
کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست

از حافظ علیه الرحمه

**

سوختگان خویشرا کن نظر عنایتی
مرهمی از کرم بنه ایندل داغدار را

از علامه محمد تقی جعفری تبریزی

**

گر زلف برافشانی در پا فکنی سرها
چون لب به حدیث آری بر باد دهی جان‌ها

از کمال خُجَندی تاجیکستانی تبریزی


**

هر کسی در پی کاری و سر و سامانیست
من سرگشته چنین بی سر و سامان تا کی

از کمال خُجَندی تاجیکستانی تبریزی

**

غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی روی و ریا کرد

از حافظ علیه الرحمه


**

چو خس بر خاک راه تو بدان امید افتادم
که چون باد صبا آیی مرا از خاک برداری

از کمال خُجَندی تاجیکستانی تبریزی

**

ورق روی تو عشاق نکو می خوانند
چون رسد کار به زلفت همه در میمانند


از کمال خُجَندی تاجیکستانی تبریزی


**

دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند

متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند


از باباطاهر همدانی

**


در همه ملک پادشاست کمال
تا که در دست تست اسیر ای دوست


از کمال خُجَندی تاجیکستانی تبریزی


**


از جایی که تَوقّعش نیست بتازد دشمن

غافل منشین که نقشه سازد دشمن

غافل منشین که فتنه سازد دشمن

نیکو بنگر چه نقشه دارد دشمن

آماده بشو  فتنه  نسازد دشمن

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی


**


ای رُخَت آیت حُسن و دهنت لطف خدای
به حدیثی بگشای آن لب و لطفی بنمای

از کمال خُجَندی تاجیکستانی تبریزی

**

خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار

از حافظ علیه الرحمه

**

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

از حافظ علیه الرحمه


**


فرهادم و سوز عشق شیرین
 دارم
اُمّید لقای‌ یار دیرین دارم

طاقت ز کفم رفت و ندانم چه کُنم
یادش همه شب در دل غمگین دارم

از امام خمینی "ره" بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران

**

بگیتی بهتر از دانشوری نیست
بجز دانش بگیتی مهتری نیست

از میرزا حبیب خراسانی


میرزا حبیب الله شهیدی  که در بعضی از منابع نام او را میرزا حبیب الله مجتهد رضوی یا حسینی هم نوشته‌اند متخلص و معروف  به «حبیب» و معروف به «حبیب خراسانی»  شاعر و عارف و مجتهد شیعی دورهٔ قاجاریه بوده‌است و در خراسان با عنوان «آقا» شناخته می‌شده. پدرش میرزا محمدهاشم مجتهد  نوهٔ میرزا مهدی مجتهد معروف به شهید رابع بود .  میرزا محمدمهدی، در ۱۲۱۸ هجری قمری به فرمان نادر میرزا  پسر شاهرخ میرزا افشار که مشهد را تصرف کرده بود به شهادت رسید. به همین سبب فرزندان و نوادگان میرزامهدی به «شهیدی» معروف شده‌اند


**

بیا ای شمع محفلهای تاریک
که تاریک است بی تو محفل من

از میرزا حبیب خراسانی (حبیب خراسانی)

**

نمیدانم چه کردی با دل من
که باز آتش زدی بر حاصل من

اگر رفتی برون از محفل من
نخواهی رفت هرگز از دل من

از میرزا حبیب الله  رضوی حسینی شهیدی خراسانی (حبیب خراسانی)


**

این سنگ جز بلطف تو گوهر نمی شود
وین خاک جز بصنعت تو زر نمی شود

از میرزا حبیب الله خراسانی (حبیب خراسانی)

**


هر قسمتی بنام کسی برنبشته اند
آب خضر نصیب سکندر نمی شود

از میرزا حبیب الله خراسانی (حبیب خراسانی)

**


از ازل بودیم با الطاف تو امیدوار
تا ابد با قول لا تقطع رجائی آمدیم

از میرزا حبیب الله خراسانی(حبیب خراسانی)

**

محو آن روی پریواریم ما
در حقیقت نقش دیواریم ما

از میرزا حبیب خراسانی

**


خویش را از خویش بشکن تا شوی ای قطره بحر
از تهی مغزی چرایی باد در سر چون حباب

از میرزا حبیب الله خراسانی(حبیب خراسانی)

**

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

از حافظ علیه الرحمه


**

بندگی درکوی عشق از پادشایی خوشتر است
بستگی صد ره در این دام از رهایی خوشتر است

از میرزا حبیب الله خراسانی (حبیب خراسانی)

**


ای آنکه ضَمیر ما بر تو عَیان است عَیان است
آگه ز درون ما و آنچه نهان است نهان است
بُگذر تو ز ما آنچه عیان است و نهان است
لُطف و کرمت گفتی چنین است و‌چنان است


 شعر از استاد  سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی


**


شهر قُم ما را به فضل و دانشش غرق می کند
از زمین تا آسمان اینجا هوا فرق می کند


شعر از استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی



**


توتیایی است عجب خاک ره اهل نظر
که در او روشنی چشم جهان بین من است

از میرزا حبیب الله خراسانی (حبیب خراسانی)


**

تا کی در این بیت الحزن بنشسته ای مانند زن
گام از پی مردان بزن یا همتی مردانه کن

از میرزا حبیب الله خراسانی (حبیب خراسانی)

**


بی علم و عمل بهشت و رِضوان مَطَلب
 بی روزه و بی نماز ایمان مطلب
                                                     
خواهی ز پُل صراط آسان گذری   
 آزار دل هیچ مسلمان مَطَلب

از پوریای ولی

**

چه موجب است که هیچ التفات ما نکنی
ترحمی به غریبان بینوا نکنی

از ‌کمال خجندی تاجیکستانی تبریزی

**


جان دارم و دل دارم سر دارم و زر دارم
گر از تو رسد فرمان دل از همه بر دارم

از کمال خجندی تاجیکستانی تبریزی

**


ای آنکه به ملک خویش پاینده تویی
وز دامن شب صبح نماینده تویی

کار من بیچاره قوی بسته شده
بگشای خدایا که گشاینده تویی


از ابوسعید اَبُو الخَیر مَِهَنَِه ای خُراسانی  یا  از خواجه عبدالله انصاری هَرَوِی (هَراتی) یا پیر هَرات


**


جُزوها را رویها سوی کُلست
بُلبلان را عشق با روی گُلست

از جلال الدین محمد بلخی رومی (مولانا)

**

گر نبودی میل امید ثمر
کی نشاندی باغبان بیخ شجر

از جلال الدین مولوی (مولانا)

**

مادر بُتها بُت نفس شماست
زانک آن بُت مار و این بُت اژدهاست

از جلال الدین محمد بلخی رومی(مولانا)


**

آب از  دریا به  دریا می رود
از همانجا کآمد آنجا می رود

از جلال الدین محمد بلخی مولوی رومی ( ملای رومی  یا  مولانا)



**

تا تَرک جان نگفتم، آسوده دل نخفتم
تا سير خود نکردم نشناختم خدا را

از فروغی بَسطامی شاهرودی سمنانی

**

کی رفته‌ای ز دل که تمنّا کنم تو را
کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را

از فروغی بسطامی شاهرودی سمنانی


**

آن که بر بندد کمر در خدمت پیر مغان
می‌نیارد در نظر سلطان هفت اقلیم را

از فروغی بسطامی شاهرودی سمنانی

**

شد ز عاشورای او یک اربعین
قتلگاهش را به چشم دل ببین

اربعین است، اربعین کربلاست
هر طرف غوغایی از غمها به پاست

از حبیب الله چایچیان  تبریزی مُتخلِّص و مشهور به حِسان

**


وَ اِنَّ مَرْیَمَ أَحْصَنَتْ فَرْجَها وَ جائَت بِعِیسَی کَبَدرِ الدُّجَی
فَقَدْ أَحْصَنَتْ فاطِمَةُ بَعدَها وَ جائَت بِسِبطَی نَبِیِّ الهُدَی


یعنی حضرت مریم «عَلَیها السَّلام»  وجود و دامن خود را از آلودگی های مُختلف نگه داشت که نتیجه این پاکدامنیش آن بود که  حضرت عیسی «عَلَیهِ السَّلام»   را که ماه تابان‏ شب های تار است به دنیا آورد . فاطمه «سَلامُ اللهِ عَلَیها» هم  دامن و وجود نازنین خود را از آلودگی های گوناگون بازداشت که ثمره اش آن بود که  دو نواده پیامبر  هدایت«ص»  (حسن و حسین عَلَیهِما السَّلام)  را به دنیا آورد .

شعر از حَسّان بن ثابِت (حَسّان بن ثابِت یکی از بزرگ‌ترین شاعران عرب قبل از ظهور اسلام و در آغاز دوره اسلامی بوده است )

**


ماه کنعانی ما گو ز پس پرده درآی
تا دگر مُدّعی انکار زلیخا نکند

از خواجوی کرمانی

**


کرا بجای شما در جهان توانم دید
چرا که نیست مرا هیچکس بجای شما

از خواجوی کرمانی

**


نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

از حافظ علیه الرحمه

**

تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سرو بلندبالا را


از شیخ اَجَلّ سعدی شیرازی «عَلَیهِ الرَّحمَة»

**


ای ماه سرو قامت شکرانه سلامت
از حال زیردستان می‌پرس گاه گاهی

از سعدی
«عَلَیهِ الرَّحمَة»

**


خُفته بر سَنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

از حافظ
«عَلَیهِ الرَّحمَة»

**

گر مُخیَّر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه ی نعمت فردوس شما را

از سعدی
«عَلَیهِ الرَّحمَة»

**

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت

از سعدی
«عَلَیهِ الرَّحمَة»

**

عاشقی چیست مُقیم در جانان بودن
روی بر خاک در دوست به عزت سودن

شعر از کمال خُجَندی تاجیکستانی تبریزی


**

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آیی


از سید محمد حسین بهجت تبریزی مُتخلِّص و مشهور به "شهریار"

**

با رنگ و بُویت ای گُل گُل رنگ و بُو ندارد
با لَعلَت آبِ حَیوان آبی به جُو ندارد

از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد

دارد مَتاع عِفَّت از چار سو خریدار
بازارِ خُودفروشی این چار سو ندارد

از سیدمحمد حسین بَهجت تبریزی مُتخلِّص به شهریار


**

ما حیات جاودانی یافتیم از عشق او
همدم زنده ‌دلان شو تا بدانی جان ما

از شاه نِعمتُ الله وَلِیّ  زاده شهر حَلَب سوریه و مدفون در ماهان کرمان


**

دل خرابی می‌کند دلدار

زینهار ای دوستان جان من و جان شما


حافظ شیرازی علیه الرحمه


**

در خَرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد اَزَل تقدیر ما

از حافظ شیرازی
«عَلَیهِ الرَّحمَة»

**

جز مِهر تُرا به  دل ندارم
ای یارِ عزیز و غمگسارم

در دامِ تو من شدم گرفتار
بی تو  نَبُوَد  دمی  قرارم


از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی


**


دل به دلبر گر دهی دلبر شوی
سر به پایش گر نهی سرور شوی


از شاه نِعمتُ الله وَلِیّ اهل حَلَب سوریه و‌ مدفون در ماهان کرمان

**

رو فنا شو تا بقا یابی تمام
خاک شو در راه او تا زر شوی

..................     ................

بر مراد نِعمتُ الله بر خوری
گر مرید آل پیغمبر شوی


از شاه نعمت الله ولی زاده شهر حلب سوریه


**

از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کد خدایی کند
کشاورز باید گدایی کند ...

از مُصطفی سَرخُوش (ملّی گرا و‌ پان ایرانیست)

**

گر وصال یار خواهی ترک جان باید گرفت
عشق اگر داری طریق عاشقان باید گرفت

از شاه نعمت الله ولی زاده شهر حلب سوریه و مدفون در ماهان کرمان

**

بر خاک درش هر که مقامی دارد
در هر دو جهان جاه تمامی دارد

از شاه نِعمتُ الله ولی ، زاده شهر حَلَب سوریه و مدفون در ماهان کرمان


**

وقت آن است که از خواب جهالت سر خویش
برکنی تا به سرت بر وزد از علم نسیم

ناصر خسروقبادیانی  بلخی خراسانی


**

جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان
وینها از آدم‌اند چرا جملگی خرند؟

از ناصر خسرو بلخی خراسانی تاجیکستانی

**

هان‌تا از آن گروه نباشی که در جهان
چون گاو می‌خورند و چو گرگان همی درند

از ناصر خسرو قبادیانی  بلخی خراسانی

**

یا کافری به قاعده یا مؤمنی به حق
همسایگان من نه مسلمان نه کافرند

از ناصر خسرو بلخی خراسانی تاجیکستانی

**

از شش جهت عالم ما رو به تو آوردیم
ای دلبر بی پروا تو عزم کجا داری؟

از صائب تبریزی


 **

آنانکه پرچم ایران به آتش کشند
دُون صفتان  نگون بخت  ذلّت کَشَند


شعر از استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**

به هر بی پرده ای اظهار نتوان کرد راز خود
دل شبها بود گنجینه اسرار عاشق را

از صائب تبریزی


**

مورم اما خوشه چین خرمن دونان نیم
می کنم شکر به اکسیر قناعت خاک را

از صائب تبریزی

**

گردش چرخ مُحال است مرا پیر کند
همّت پیر مغان، بخت جوان است مرا

از صائب تبریزی


**

تا تو می لرزی به تار و پود هستی همچو موج
قسمت از دریای گوهر خار و خس باشد ترا

از صائب تبریزی


**

با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا
هر که از خود شد جدا، شد از غم عالم جدا

از صائب تبریزی

**

زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ما
رو نمی تابیم از سیلاب، دریاییم ما

صائب تبریزی


**


بکوبیم سَرِ خصم دُون را بسنگ
بر او باد تا ابد ذلت و ننگ و  ننگ

شعر از استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

**


در فِتنَه ها و حوادثِ روزگار
چُوکوه ایستاده ایم و اُستوار

خوفی از خَصمِ دُون نداریم ما
 بر جَبینش داغِ ذِلّت گذاریم ما


شعر از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی


**

ز عشق ناتمام ما جمال یار مُستَغنِی است
به آب و رنگ و خال و خَط چه حاجت روی زیبا را

از حافظ شیرازی


**

مِنّت خدای را که به وجود امام حق
بشناختم به حق و یقین و حقیقتش
یارب به فَضل خویش تو توفیق ده مرا
تا روز و شب بدارم طاعت به طاعتش

از ناصر خُسرو بَلخی خُراسانی

**

مَرُو به خانه ارباب بی‌مروت دهر
که گنج عافیتت در سرای خویشتن است

از حافظ شیرازی عَلَیهِ الرَّحمَة

**


***

در آرزوی دیدن آن ماه پاره ام ولی
هر دیده را جای دیدن آن ماه پاره نیست

از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

***

🌷السلام علیک یا صاحب الزمان علیک منی علی الدوام السلام


***


بندگی درکوی عشق از پادشایی خوشتر است
بستگی صد ره در این دام از رهایی خوشتر است

از میرزا حبیب الله خراسانی (حبیب خراسانی)



***

بندگی درکوی عشق از پادشایی خوشتر است
بستگی صد ره در این دام از رهایی خوشتر است

از میرزا حبیب الله خراسانی (حبیب خراسانی)

 

***



وَ اِنَّ مَرْیَمَ أَحْصَنَتْ فَرْجَها وَ جائَت بِعِیسَی کَبَدرِ الدُّجَی
فَقَدْ أَحْصَنَتْ فاطِمَةُ بَعدَها وَ جائَت بِسِبطَی نَبِیِّ الهُدَی

یعنی حضرت مریم «عَلَیها السَّلام»  وجود و دامن خود را از آلودگی های مُختلف نگه داشت که نتیجه این پاکدامنیش آن بود که  حضرت عیسی «عَلَیهِ السَّلام»   را که ماه تابان‏ شب های تار است به دنیا آورد . فاطمه «سَلامُ اللهِ عَلَیها» هم  دامن و وجود نازنین خود را از آلودگی های گوناگون بازداشت که ثمره اش آن بود که  دو نواده پیامبر  هدایت«ص»  (حسن و حسین عَلَیهِما السَّلام)  را به دنیا آورد .

شعر از حَسّان بن ثابِت (حَسّان بن ثابِت یکی از بزرگ‌ترین شاعران عرب قبل از ظهور اسلام و در آغاز دوره اسلامی بوده است )

***


ماه کنعانی ما گو ز پس پرده درآی
تا دگر مدعی انکار زلیخا نکند

از خواجوی کرمانی

***


کرا بجای شما در جهان توانم دید
چرا که نیست مرا هیچکس بجای شما

از خواجوی کرمانی

***

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

از حافظ علیه الرحمه


***


تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سرو بلندبالا را


از شیخ اجل سعدی شیرازی علیه الرحمه


***

ای ماه سرو قامت شکرانه سلامت
از حال زیردستان می‌پرس گاه گاهی

از سعدی علیه الرحمه


***


خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

از حافظ علیه الرحمه

***


گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه ی نعمت فردوس شما را

از سعدی علیه الرحمه

***


چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت

از سعدی علیه الرحمه

***

عاشقی چیست مقیم در جانان بودن
روی بر خاک در دوست به عزت سودن

شعر از کمال خجندی تاجیکستانی تبریزی


***

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آیی


از سید محمد حسین بهجت تبریزی متخلص و مشهور به "شهریار"


***


با رنگ و بُویت ای گُل گُل رنگ و بُو ندارد
با لَعلَت آبِ حَیوان آبی به جُو ندارد

از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد

دارد مَتاع عِفَّت از چار سو خریدار
بازارِ خُودفروشی این چار سو ندارد

از سیدمحمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار


***


ما حیات جاودانی یافتیم از عشق او
همدم زنده ‌دلان شو تا بدانی جان ما

از شاه نعمت الله ولی  زاده شهر حلب سوریه و مدفون در ماهان کرمان

***


دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما


حافظ شیرازی علیه الرحمه

***

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

از حافظ شیرازی علیه الرحمه

***

جز مِهر تُرا به  دل ندارم
ای یارِ عزیز و غمگسارم

در دامِ تو من شدم گرفتار
بی تو  نَبُوَد  دمی  قرارم


از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

***


دل به دلبر گر دهی دلبر شوی
سر به پایش گر نهی سرور شوی


از شاه نعمت الله ولی اهل حلب سوریه و‌ مدفون در ماهان کرمان

***

رو فنا شو تا بقا یابی تمام
خاک شو در راه او تا زر شوی

..................     ................

بر مراد نعمت الله بر خوری
گر مرید آل پیغمبر شوی


از شاه نعمت الله ولی زاده شهر حلب سوریه

***

از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کد خدایی کند
کشاورز باید گدایی کند ...

از مصطفی سرخوش (ملی گرا و‌ پان ایرانیست)


***


گر وصال یار خواهی ترک جان باید گرفت
عشق اگر داری طریق عاشقان باید گرفت

از شاه نعمت الله ولی زاده شهر حلب سوریه و مدفون در ماهان کرمان


***

بر خاک درش هر که مقامی دارد
در هر دو جهان جاه تمامی دارد

از شاه نعمت الله ولی زاده شهر حلب سوریه و مدفون در ماهان کرمان

***

وقت آن است که از خواب جهالت سر خویش
برکنی تا به سرت بر وزد از علم نسیم

ناصر خسروقبادیانی  بلخی خراسانی


***


جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان
وینها از آدم‌اند چرا جملگی خرند؟

از ناصر خسرو بلخی خراسانی تاجیکستانی

***


هان‌تا از آن گروه نباشی که در جهان
چون گاو می‌خورند و چو گرگان همی درند

از ناصر خسرو قبادیانی  بلخی خراسانی

***


یا کافری به قاعده یا مؤمنی به حق
همسایگان من نه مسلمان نه کافرند

از ناصر خسرو بلخی خراسانی تاجیکستانی

***

از شش جهت عالم ما رو به تو آوردیم
ای دلبر بی پروا تو عزم کجا داری؟

از صایب تبریزی
 
***

آنانکه پرچم ایران به آتش کشند
دُون صفتان  نگون بخت  ذلّت کَشَند


شعر از استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

***


به هر بی پرده ای اظهار نتوان کرد راز خود
دل شبها بود گنجینه اسرار عاشق را

از صائب تبریزی

***

مورم اما خوشه چین خرمن دونان نیم
می کنم شکر به اکسیر قناعت خاک را

از صایب تبریزی


***

گردش چرخ محال است مرا پیر کند
همت پیر مغان، بخت جوان است مرا

از صایب تبریزی

***

تا تو می لرزی به تار و پود هستی همچو موج
قسمت از دریای گوهر خار و خس باشد ترا

از صایب تبریزی

***


هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

از حافظ شیرازی علیه الرحمه


***

با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا
هر که از خود شد جدا، شد از غم عالم جدا

از صایب تبریزی


***


یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کند

از فاضل نظری اهل خمین در استان مرکزی

***


نادان بسا که چو گاو وحشی ظهور کند
با او دهن به دهن شدن وی را جسور کند


از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی


***


ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

از حافظ شیرازی

***

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

از حافظ شیرازی علیه الرحمه

***


در این چمن گل بی خار کس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست

از حافظ شیرازی علیه الرحمه


*** 

در محضر حافظ


عمق اشعار حافظ در حد عمق فصوص ابن عربی است و به نوعی ترجمان آن است. حافظ علیه الرحمه با واسطه متاثر از آثار عرفانی ابن عربی اندلسی است (سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی )



سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست


از حافظ شیرازی علیه الرحمه


***


دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست

از حافظ شیرازی علیه الرحمه


***

در نيابد حال پخته هيچ خام
پس سخن کوتاه بايد والسلام

از جلال الدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی یا مولانا یا ملای رومی

***

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است

از حافظ شیرازی علیه الرحمه

***

سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار
در گردشند بر حسب اختیار دوست
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست

از حافظ شیرازی علیه الرحمه

***


عاقلان نقطهٔ پرگارِ وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند

از حافظ شیرازی علیه الرحمه

***


تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد


از جلال الدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی یا مولانا  یا ملای رومی


***

مرو به خانه ارباب بی‌مروت دهر
که گنج عافیتت در سرای خویشتن است

از حافظ شیرازی علیه الرحمه

***


هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است
گرچه مردم صورت است آن هم خر است

از ناصر خسرو بلخی خراسانی

***


نیست صائب روز میدان در شمار پردلان
هر که نتواند به مردی تیغ از دشمن گرفت

از صایب تبریزی

***

هر که نور آفتاب دین جدا گشته است ازو
روزهای او همیشه جز شبان تار نیست

ناصر خسرو بلخی خراسانی

***

زاد بر گیر و سبک باش و مکن جای قرار
خانه‌ای را که مقیمانش همه برسفرند

از ناصر خسرو بلخی خراسانی


***

در ره قرآن‌و دین سر را فدا کردن خوش است
بهر ناموس و شرف تن را رها کردن خوش است

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
 

***

آشوبگرانی که مغز خر خورده اند
با کار ننگینشان آبروی خود برده اند

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

***


ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

از حافظ شیرازی

***

زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ما
رو نمی تابیم از سیلاب، دریاییم ما

صایب تبریزی


***

 شعری برای امام خامنه ای



وجودِ نازنینت از گزند حسودان بدور باد
دو چشم حسودِ رنجورِ سیه روی کور باد
هر که بدخواه و بددل و کینه جوی تو بُوَد
سزای او نگون بختی و فلاکت و  گور باد

شعر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

***


در فتنه ها و حوادثِ روزگار
چُوکوه ایستاده ایم و اُستوار

خوفی از خَصمِ دُون نداریم ما
 بر جَبینش داغِ ذِلّت گذاریم ما


شعر از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی


***


بکوبیم سَرِ خصم دُون را بسنگ
بر او باد تا ابد ذلت و ننگ و  ننگ

شعر از استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

***


هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

از حافظ شیرازی علیه الرحمه


***


اَلسَّلامُ عَلیکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ عَلیکَ مِنّی  عَلَی الدَّوامِ السَّلامُ


مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست

از حافظ شیرازی علیه الرحمه


***


خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست
که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست
لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بار دلداریست
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست
بر آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواریست

از حافظ شیرازی علیه الرحمه

***

گفتم شبی به مهدی اذن نگاه خواهم
گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم

***

روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست

از حافظ شیرازی علیه الرحمه

***

عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
هر که را در طلبت همت او قاصر نیست

از حافظ شیرازی علیه الرحمه


***

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

از حافظ شیرازی علیه الرحمه


***


ما مستیم و مست مست از می ناب عشق
ظاهرپرست چه دریابد از حال و هوای ما

از سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

***

️اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم

از آن به که میهن به دشمن دهیم

از حکیم  اَبُوالقاسم فردوسی


***

 

تذکر : به تدریج اضافه می شود ....

************************************

*** عشقنامه+آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیج+پایگاه اندیشوران حوزه+http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=17444ه+کلیک کنید+

*** ازدواج کنید - ازدواج کنید - ازدواج کنید+آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی + پایگاه اندیشوران حوزه + http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=18347 . +کلیک کنید .

*** قرآن کتابی پراز خیر وبرکت+ کتابخانه اینترنتی آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+پایگاه اندیشوران حوزه +http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=2252 +کلیک کنید .

*** انسان گُل سَرِ سَبَدِ موجودات(تفسیر)+ تنظیم و اصلاحات و اضافات توسط استاد سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+ پایگاه اندیشوران حوزه + http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=6779 .+کلیک کنید .

*** گفتار برخی از دانشمندان در فضیلت علم+مَحَجَّةُ البَیضاء مُلّا مُحسِن فیض کاشانی+آیت الله  سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+سایت حکیم عسکری گیلانی + http://hakim-askari.rozblog.com/post/703 . + کلیک کنید .


*** موضوعات و عناوین اخلاقی و تربیتی و اجتماعی و اعتقادی و حدیثی+پایگاه اندیشوران حوزه+آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

*** مطالب حضرت آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی گیلانی+http://hakim-askari.rozblog.com/post/623 . +کلیک کنید

***کتابخانه اینترنتی آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی ....+کلیک کنید

*** تفسیر سوره کهف توسط آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی+ بر اساسِ «متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+سایت سعادت میرقدیم ها+کلیک کنید  +

http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8 .

*** ادله اِعتِبارِابزارِجدیدمثل تلسکوب دررُؤیتِ هِلالِ ماهِ قمری+آیت الله شیخ محمدجوادفاضل لنکرانی+با اصلاحات و اضافات و توضیحات لازم توسّط آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی+http://saadat.andishvaran.ir/fa/ShowNote.html?ItemId=17411 .

*سایتِ «

سعادت میرقدیم ها

»  یا «دانش پیما» +http://saadatmirghadimha.rzb.ir/ + 1397.

*سایتِ «

سعادت میرقدیم ها

»  یا «دانش پیما» +http://saadatmirghadimha.rzb.ir/ +1397.





مطالب مشابه

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش